موتور خلاقیت را با لذت روشن کنید
زمانی را به یاد بیاورید که کار مورد علاقه تان را انجام میدهید. دنیای افراد خلاق پر از تفاوت است، اما همه افراد خلاق در یک نکته با هم اشتراک دارند. همه آنها کاری را انجام میدهند که دوست دارند.
برایشان آرزو و هدفِ انجام دادن کارها پول و یا شهرت نیست. افراد خلاق در کار خود میدرخشند چون کارشان را دوست دارند.
جاکوب رابینو میگوید:
برای خود اختراع آن را انجام میدهم. با این ایده که از چه چیز میشود پول در آورد شروع نمیکنم.
انسان های خلاق از کار خود لذت میبرند اما صرف اینکه این کار چیست اهمیت ندارد.
مثلا نمیشود گفت پزشکی لذت بخش است و یا معماری جالب است. افراد زیادی هم در این کارها وجود دارند که از آن لذت نمیبرند. پس آنچه که اهمیت دارد چگونه انجام دادن کار است نه خود کار.
تا این جا ساده به نظر میرسد. اما یک نکته مهم ممکن است تمام معادلات را بهم بریزد.
لذت دقیقا چیست؟
عقیده دارم که بسیاری از ما در تعریف لذت و انتخاب لذت خاص زندگیمان به ورطه اشتباه میافتیم.
پررنگ ترین نمونه آن هم انتخاب رشته هایی است که انجام میشود اغلب افراد چیزی را انتخاب میکنند که به نظرشان لذت بخش و خوب است؛ اما بعد از گذشت مدتی، زمانی که سختی های آن انتخاب میرسد و باید با صبر آن را تحمل کنند؛ متوجه می شوند صرف دهن پرکن بودن یک رشته دلیل بر لذت بخش بودن آن نیست. تعریف لذت کار راحتی نیست.
برای رسیدن به نوعی تعریف؛ بر روی افرادی که در کارهایشان خلاق معرفی میشوند بررسی های زیادی انجام میشود. تجربه لذت بردن فارغ از هر گونه تفاوتی یا در اکثر موارد با اصطلاحاتی یکسان بیان میشود. از دانشمندان و هنرمندان و ورزشکاران تا افراد معمولی؛ همه این ماجرا را با واژه هایی یکسان توصیف کردند.
برای توصیف احساس یک تجربه لذت بخش، ۹ عنصر اصلی بارها تکرار شده :
۱٫ در هر مسیری اهداف دقیقی وجود دارد
یک معمار دقیقا میداند که چه چیزی باید بسازد. یک کشاورز برای برداشت خود برنامه دارد. یک نوازنده میداند روی چه نتی کار میکند. اهداف روشن یکی از مهم ترین دلایل کار لذت بخش هستند. چیزی که در کار های روزمره ما آنقدرها اتفاق نمیافتد.
۲٫ در یک جریان خلاق هر اتفاقی بازخورد فوری دارد
بعد از انجام کارمان میفهمیم که چقدر خوب یا بد عمل کردیم. باز هم درست بر خلاف چیزی که در حالت معمول اتفاق میافتد. معمار میفهمد که سازه ها درست بنا شده. یک کشاورز شیارها را به دقت میبیند. یک نوازنده میفهمد که این نت به درستی اجرا شده یا خیر.
۳٫ بین مهارت ها و چالش ها توازن برقرار است
در جریان خلاقیت احساس میکنیم که چالش های روبه روی ما با مهارت های ما سازگاری دارند. اما در جریان روزمره چالش ها بزرگ تر و غیر قابل حل به نظر میرسند. و درنهایت باعث سر خوردگی و اضطراب ما میشوند؛ و یا اینکه حس میکنیم توان بالقوه ما بزرگتر از فرصت های پیش روی ما هستند و احساس کسالت میکنیم. بازی کردن با حریف قوی باعث استیصال ما میشوند و با حریف ضعیف لطفی ندارد. یک بازی لذت بخش روی مرز تعادل انجام میشود و این مسئله در کار و زندگی هم صادق است.
۴٫ اقدام و آگاهی در هم تنیده شده اند
در جریان خلاقیت تمام توجه ما به کاری است که پیش رویمان قرار دارد. در حالی که در روزمره ممکن است سر کلاس باشیم اما به جایی دیگر فکر کنیم. و یا اینکه در حال انجام کارهای خانه باشیم اما حواسمان پیش بچهها باشد. توجه کامل تنها با روشن شدن اهداف و دسترسی به بازخورد ممکن میشود و در این صورت توانایی و چالش ها به حد تعادل میرسند.
۵٫ حواس پرتی از آگاهی حذف شده است
هنگام کار کردن باید فقط در همان محل قرار داشته باشیم. باید تمام حواسمان را به آن بدهیم. در خلاقیت باید تنها به چیزی آگاهی داشته باشیم که مربوط به کارمان باشد. اگر یک نوازنده در هنگام نواختن درگیر ناهار پیش رو باشد نت ها را اشتباه مینوازد. تمرکز شدید روی حال خلاقیت را به ما هدیه میدهد. این تمرکز ترس ها را از ما دور میکند ترسهایی که باعث افسردگی و اضطراب در روزمره میشود.
۶٫ نگرانی از شکست وجود ندارد
جریان خلاقیت درگیر کنندهتر از آن است که ما را نگران شکست کند. این حالت با احساس کنترل متفاوت است. در جریان خلاقیت تمرکز فقط بر روی یک چیز اتفاق میافتد. و اگر احساس کنترل وجود داشته باشد تمرکز باید بین آگاهی و کنترل در جریان باشد. دلیلی برای شکست وجود ندارد چون آنچه باید انجام شود روشن است و مهارت کافی برای انجام آن هم وجود دارد.
۷٫ خودآگاهی محو میشود
در حالت عادی حواسمان به سر و وضعمان است تا مرتب باشیم. دقت میکنیم تا جواب مناسبی به حرف دیگران بدهیم. سعی میکنیم به موقع از خودمان دفاع کنیم. میخواهیم تاثیر مطلوبی بر روی دیگران داشته باشیم. در جریان خلاقیت بیشتر از اینکه به محافظت از خودمان فکر کنیم به شدت در گیر کاری هستیم که باید انجام دهیم. و بعد از پایان گرفتن پروسه خلاقیت تصویری روشن تر از خودمان به دست میآوریم که در یک پروژه خودش را محک زده.
۸٫ حس زمان تغییر شکل مییابد
در جریان خلاقیت زمان ممکن است یا کند تر و یا سریع تر از آنچه که در واقع هست بگذرد. مثلا لحظه گل برای یک دروازه بان ممکن است به جای یک ثانیه، بیست ثانیه جلوه کند و یا زمان برای خلق یک نوشته برای یک نویسنده ممکن است چند برابر کندتر از حالت ممکن بگذرد. زمان مبتنی بر ساعت با زمان حس شده مطابقت ندارد و این بستگی به کاری دارد که ما در حال انجام هستیم.
۹٫ فعالیت خود، آرمان میشود
گاهی لذت انجام یکی کار خودش تبدیل به یک هدف میشود و برای انجام دادن آن نیاز به دلیلی دیگری نداریم. در این مواقع نوازنده نتی را برای دلیل دیگر نمینوازد بلکه صرفا برای خود آن کار آن را انجام میدهد.
زمانی که این ۹ مولفه احساس شود و یا اغلب آن برقرار باشد ما در حال لذت بردن از یک کار هستیم و میتوان امید داشت که خلاقیت در حین لذت بردن از کارمان ظهور کند.
از نوشتههای مائده عفتی
دیدگاهتان را بنویسید