کتاب‎های کسل کننده را چطور تحمل کنیم؟

کتاب‎های کسل کننده کدامند؟ اصلا چرا بعضی کتاب‎ها کسل کننده هستند؟ اصلا کتاب‎های کسل کننده را بخوانیم؟

این سوالی است که بارها از خودم پرسیدم. زیاد پیش می‎آید که کتابی را باز کرده‎ام و هنوز به جایی نرسیده چشم و گوشم شروع به هرز رفتن می‎کند. همین باعث شد تا نگاه دقیق‎تری به کتاب‎های کسل کننده داشته باشم. تا راه حل مناسبی برای تحمل کردنشان پیدا کنم.

در یک نگاه کلی شاید بتوان کتاب‎های کسل کننده را در سه دسته کلی نشاند:

اول از همه، کتاب‎های سخت فهم

کتاب‎هایی که چند قدمی بالاتر از فهم ما و سخت‎تر از مطالعات ما تا به الان هستند. این دسته از کتاب ها به راحتی درون ذهن جا نمی‎گیرند. به سختی می‎شود با آن ها ارتباط برقرار کرد که البته مشکل نه از کتاب است نه از ما.

یادگیری امری سلسله وار است. ما هم به مرور در این امر جلو می‎رویم. حالا توی این وادی طبیعتا کتاب‎هایی هستند که جلوتر از ما هستند. وقتی با سر کله زدن با کتابی چیزی دست گیرمان نشود حوصله‎مان سر می رود.

اما به نظر من نباید این کتاب‎ها را با تمام مشقت‎هایشان دور انداخت و بعد به سراغ کتاب‎های راحت‎تر رفت. اگر مدام اهل خواندن کتاب های راحت باشیم ذهنمان تنبل می‎شود. بنابراین من ترجیح می‎دهم هن هن کنان و زور زنان کتاب را تمام کنم اما سراغ گزینه‎های راحت تر نروم!

تمام کردن این دست کتاب‌ها کار یک نشست و یک روز نیست. همزمان با این کتاب سراغ کتاب‎های دیگر هم می‎روم اما سعی می‎کنم این کتاب را حتما بخوانم.

همیشه بعد از تمام شدن کتاب و گذشت اندک زمانی همین کتاب سنگین و سخت برایم راحت می‎شود. مطالعه این دست کتاب‎ها برای بار دوم دست آوردهای شگفت انگیزی دارد.

اما دسته دوم، کتاب های آبکی صرفا برای ما

کتاب‎هایی که پله‎های زیادی با سطح سواد و علاقه ما فاصله دارند و درواقع زیر پای ما هستند! کتاب‎هایی که چیزی برای اضافه کردن به ما ندارند و چالشی برای ما به وجود نمی‏‎آورند. نباید انتظار داشت کتاب‎هایی که مثقالی به ما آگاهی نمی‎بخشند حوصله ما را سر نبرند.

خود من این دسته از کتاب‎ها را هم به دور نمی‎اندازم. بلکه فصل خوانی می‎کنم.

یک دور سرفصل‎ها و فهرست را را نگاه می‎کنم و فصلی را که بیشتر از مابقی پر اهمیت بوده را می‎خوانم گاهی هم خودم را به اتمام کتاب ملزم می‎کنم.

چون باید از ریز درشت محتوای هر چند بی ارزشش (برای من) سر در بیاورم. بعد به دنبال کتاب های جالب تر بروم و بتوانم آن را به دیگران معرفی کنم.

گاهی هم کتاب های پر فروش و پر سر صدای بازار که تازگی منتشر شده را مروری می‎کنم. البته نه همه شان را یکی یا حداکثر دو تا. فقط به خاطر اینکه نبض کتاب‎خوانی بازار دستم باشد.

و دسته سوم، کتاب هایی با ظاهر کسل کننده

سومین دسته از کتاب‎های کسل کننده، ربطی به محتوای کتاب ندارند. من معتقدم کتاب خوب باید فونت مناسب، صفصه آرایی دلنشین، چاپ تمیز و حتی ترجمه روان داشته باشد.

مثلا من با وجود علاقه‎ام به کتاب آخرین وسوسه مسیح نتوانستم آن را بخوانم. درست در صفحه دهم کتاب قفل شدم و نتوانستم پیش بروم. عملا حوصله‎ام سر رفت فقط به خاطر ترجمه بد و صفحه آرایی افتضاح و فونت نامناسب.

خب مشکل حوصله سر بر بودن این کتاب ها هم به راحتی حل می‎شود!

فقط کافیست دنبال ترجمه و چاپ دیگری از این کتاب باشیم. ترجمه‎های متفاوت از یک کتاب در ایران بسیار مرسوم است.

به راحتی برای هر کتابی می‎شود حداقل دو یا سه ترجمه و چاپ متفاوت پیدا کرد. کتاب های فارسی هم اغلب با چاپ های مختلف پیدا می‎شوند البته اگر اثر مربوط به سالهای اخیر نباشد.

بنابراین به طور کلی می شود گفت کتابی که کاملا کسل کننده باشد وجود ندارد. فقط کافی است جای خودمان و جای کتاب را پیدا کنیم. همین برای ارتباط بهتر با کتاب کافی است.

اشتراک گذاری:
مطالب زیر را حتما بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید