بخوان برای موفقیت ۳ (پادکست۲۱تا۳۰)
خواندن در ابعاد متفاوت زندگی ما تاثیرات شگفت انگیزی دارد. هرچه بیشتر مطالعه کنید ، با ابعاد جدیدی از زندگی آشنا می شوید. کتاب، گشایش امکان است.
بخوان برای موفقیت ، مجموعه پادکستهایی است که در کانال تلگرامی مرتا منتشر میگردد و سعی داریم تا خلاصهای از آن را پس از انتشار، در اینجا بنویسیم.
در این پادکستها درمورد چه چیزهایی حرف خواهم زد؟
پادکست بیستویکم
موضوع: از کتابها به کتابها برسیم
کتابخوانها کتابهایشان را از کتابها پیدا میکنند.
شما یک کتابی را میخوانید و در آن با کتاب یا نویسندهی جدید آشنا میشوید. آدمهای حرفهای از کتابها به کتابها میرسند. کتابی برای شما مناسب است که خواب را از سرتان بپراند، اینطور نیست که من چون کتابخوان حرفهای هستم و چون مدرس هستم حتماً تا صبح کتاب میخوانم و اگر کتاب بخوانم امکان ندارد خوابم ببرد. من هم کتابهای زیادی را خواندهام که اواسط آنها خوابم برده است و متوجه میشوم کتاب در جلب توجه من موفق نبوده است.
کتابها را بدون نگاه کردن به نویسندهاش اول ببینید. ما دو نوع خرید داریم؛ شما یک نویسنده را میشناسید و به دلیل اینکه کتاب از رضا امیرخانی یا لئون تولستوی است شما را ترغیب به خرید میکند.
گاهی زمانی که درحال کتابگردی درنمایشگاه کتاب یاکتاب فروشیهای بزرگ هستید ، تیتر یک کتاب شما را مجذوب میکند، این تیتر به تحقیق نیاز دارد، یک نگاهی به فهرست بیندازید و تکههایی از وسط کتاب را بخوانید. اینجا دیگر مهم نیست نویسنده کیست . شما ممکن است یک شعر زیبایی بخوانید و مثلاً از شاملو متنفر باشید اما آن شعر شما را جذب کند ولی کتاب را که میبندید میبینید که نویسندهاش شاملو بوده است، شاید دید شما نسبت به این فرد عوض شود. پس این مدل ذهنی که من از فلانی متنفرم پس کتابهایش را نمیخرم، کار اشتباهی است. این جمله معروف را هم حتما شنیدهاید که به کلام توجه کنید نه به گوینده. به محتوای کتاب بیشتر توجه کنید حتی اگر نویسنده و مترجماش را نمیشناسید. اگر به آن حیطه علاقهمندید، حتما آن کتاب را بخرید.
درمورد انتخاب کتاب به نظرم بهترین راه، کتاب خواندن، کتاب خواندن و زیاد کتابخواندن است. کتاب بخوانید و کتابگردی کنید تا به کتابهای خوب برسید.
پادکست بیست و دوم
موضوع: فرهنگ کتابخوانی در سیستمهای اداری و دولتی
تجربههایی که در سیستم دولتی داریم تجربههای تلخی است، انگار قرار نیست کسی کار دیگری را انجام دهد، انگار فقط قرار است بیاییم حقوقی بگیریم و برویم. سعی کنید کارهایتان را به کسی که در این فرهنگ رشد میکند گره نزنید.
باید بتوانیم کارهایمان را تنها با اتکا به خودمان جلو ببریم. اگر ایده خلاقانه داریم تلاش کنیم که با آدمها آن را به بهرهوری برسانیم. باید کاری کنیم و دست به دست هم بدهیم تا دولت تشنه ما شود و به سمت ما بیاید؛ سازمانهای غیرخصوصی که بودجههای خیلی کلانی دارند خودشان تشنه بخش خصوصی و آدمهایی باشند که خودمان در تلاشیم تا کارهایی برای ارتقای فرهنگ مردم انجام دهیم.
من زمانی یک ایده استارتاپی داشتم، به دنبال سرمایهگذاری بودیم و امید به سرمایهگذاری دولتی داشتیم واصلاً یکی از مهمترین دلایل شکست تیممان این بود. مثلا ما بابت هر اتاقی که میخواستیم اجاره کنیم، باید نامه میزدیم اما فضای استارتاپی و دنیای جدید، فضایی نیست که شما از یک هفته قبل بدانیدکه قرار است چه برنامههایی داشته باشید و بتوانید بابت یک ایده، یک برنامه ی یک ساله بدهید. ایده در لحظه به ذهن میرسد، در لحظه باید اجرا و تست شود که آیا کاربرد دارد یا ندارد، انجام بشود، ادامه پیدا کند یا نه.
بنابراین اصلاً آن تفکر راکد نمیتواند تفکر پویای دنیای جدید را بپذیرد و بفهمد . سیستم دولتی به جز ابلاغیه و دستور و قانون چیز دیگری را مطالعه نمیکند. شما کمتر کارمندی را میبینید که در اتاقش در حال خواندن کتاب باشد.
به کتابخانههایی که پشت سرشان یا کنارشان قرار دارد اگر نگاه کنید، کتابهایی میبینید که حتی یکبار هم مطالعه نشده و صرفاً سازمان خریده و برای تزیین گذاشته است.اکثراً کتابهای مرجع برای رجوع هستند نه کتابهایی که مطالعه شود.
اگر از او بپرسید که چرا مطالعه نمیکنی میگوید وقت ندارم. هدفم این نیست که بگویم کتاب نمیخوانند و وقت ندارند ،بحث من فرهنگِ ترویجِ کتاب نخواندن در سازمانها و فساد اداری است.منظور من از فساد اداری زمانهایی است که میگذرد اما کیفیت ندارد، بهرهوری ندارد و کار مراجعین به خوبی پیش نمیرود.
مثلا برای زمان گرفتن یا پرداخت بودجه برای برگزاری سمینار آنقدر تو را میدوانند که تو خسته میشوی. به هر حال هر کسی میخواهد وظیفه خودش را انجام دهد، اما کارمند تلاش نمیکند تا روند را به طور کامل توضیح دهد و دقیق راهنمایی کند. منتها هرکس مرحله بعدش یا قسمتی را که به او مربوط نیست میگوید. تفکر سیستمی نیست چون مطالعه نداریم.
تفکر سیستمی تفکری نیست که در کلاس دانشگاه یاد بگیریم. شما با مطالعات زیاد، با صحبت و با تفکر، این مهارت را یاد میگیرید.
کسی که در کشور ما و خیلی از کشورهای دیگر مدیر میشود تنها مدرک دکترا دارد. درس های دانشگاه ما برای دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی است.
دنیای جدید دنیای سرعت و پیشرفت است. دنیایی که هر روز سرعت علم دو برابر میشود و حالا شما در نظر بگیرید فردی که هر روز مطالعه نمیکند، چه اتفاقی برایش میافتد.
فردی که یک شرکت خصوصی میزند، کسبوکار شخصی دارد، یک موسسه تاسیس میکند، طبیعتاً به خاطر خلاء دانایی و دانشی که دارد مجبور میشود مطالعه کند و دائماً در چاله نادانی است. این باعث میشود که یک سیکل مثبت ایجاد شود که دائماً فرد مطالعه میکند و در کلاس و دورهها و سمینارهای جدید شرکت میکند. اما برای یک کارمند باید سمینار را به صورت رایگان برگزار کنند، او را برای شرکت در سمینارمجبورش کنند یا حتی برای آموزش اضافه حقوق بدهند. او فقط حقوق آخر ماه را متوجه میشود و باید با این ادبیات با او صحبت کنید . تلاشش این است که تحصیلاتش را بالا ببرد تا میزان حقوقش افزایش پیدا کند که جایگاه شغلیاش ارتقاء پیدا کند که حقوقش اضافه شود که بازنشستگی راحتتری داشته باشد.
در دنیای جدید انسانها به بازنشستگی فکر نمیکنند، به این میاندیشند که چگونه میشود ارزش زیادی خلق کرد و حتی بعد از مرگ برای عدهی زیادی مثمرثمر باشد.
اگر ما اهل کتاب و کتاب خواندن و تلاش برای ایجاد ارزش در کشور هستیم باید آنقدر در جهت این قضیه تلاش کنیم و آنقدر سعی کنیم وابسته به دولت و سازمانهای غیرخصوصی نباشیم تا آنها نیازمند ما باشند.
اگر اینطور شود دولت برای اینکه بتواند گزارش بدهد و بودجه را در جاهای درست خرج کند، خودش به سراغ شما میآید و آن وقت شما در قدرت هستید و به ایده شما احترام گذاشته میشود. ولی الان هر کسی به هر ایدهای میرسد، دنبال سرمایهگذاری دولتی میگردد، دنبال یک وزیر، یک وکیل برای اینکه حرفش را برساند و اهرمی باشد.
شما بخوان، بنویس، تلاش کن، صحبت کن، صدایت را به عدهای برسان، با قشر جوان در ارتباط باش، صبور باش، آنوقت اثرش را خواهی دید.
امیدوارم مردم سعی کنند خودشان کارآفرینی، ارزشآفرینی کنند و کسبوکار مستقل داشته باشند.
پادکست بیست و سوم
موضوع: داستان مطالعه و تندخوانی و تاثیر آن در پیشرفت همه ابعاد زندگی
ما در مجموعه مرتا اعتقاد داریم که مادر همه مهارتهای دیگر مطالعه است.
یعنی شما اگر مدیر باشید، اگر عادت به مطالعه پیدا کنید، مدیر قویتر و تاثیرگذارتری هستید.
اگر کارمند هستید با مطالعه و بیشتر کتاب خواندن میتوانید دانشتان را بالا ببرید و ارتقاء شغلی پیدا کنید.
اگر دانشجو هستید، با کتاب خواندن میتوانید مهارتهایتان را افزایش دهید، دنیای زیستهتان را گسترش دهید و بتوانید بهتر با آدمها ارتباط برقرار کنید و نتیجه اینکه می توانید در جای خوبی استخدام شوید، حرف بزنید، حرف داشته باشید و فقط با دانش به روزی که دارید، بدون داشتن یک ماه رزومه کاری.
اگر کاسب هستید، میتوانید با مطالعه کتاب، فروشتان را بیشتر کنید، تاثیرگذاریتان را بیشتر کنید و به خودتان خلاقیت بدهید.
اگر خانم خانهدار هستید همین طور میتوانید مثمرثمر باشید، برای تربیت فرزندانتان ایدههای جدیدی داشته باشید، مهارتهای بهتری یاد بگیرید و از داخل خانه بتوانید یک بیزینس داشته باشید. من احساس میکنم هر که کتابش بیش، پولش بیشتر.
قدیمها آدمهای کتابخوان در ذهنمان آدمایی مو بلند و در گوشهای کز کرده بودند که بیکارند، سیگارمیکشند و فقط کتاب میخوانند؛ اما الان دور زمانه عوض شده است. چیزی که در واقعیت میبینیم و اکنون را زندگی میکنیم، میبینیم کسانی که کتابخوانند وضعشان خیلی خوب هست. اصولاً آدمهایی هستند که از پس همه چیز بر میآیند، مدرس میشوندکه خود تدریس درآمد خوبی دارد، کتاب مینویسند، کتاب نوشتن اعتبار دارد، رادیو و تلویزیون دعوت میشوند و همین برایشان برند شخصی دارد و مقالههای بهتر و مدیریت بهتر.
من مدیران زیادی را میبینم و با آنها در ارتباط هستم. آنهایی که کتاب میخوانند خیلی راحتتر با مشکلات کنار میآیند، خیلی خلاقترند و انرژی مثبت زیادی دارند. برعکس آنهایی که کتاب نمیخوانند همیشه دنبال مشاوری هستند که به او پول بدهند و هزینه گزافی را خرج کنند چون به هر حال احساس میکنند وقت این را ندارند که خودشان را به روز کنند و مجبورند که در دنیای جدید که دنیای اطلاعات هست بجنگند، بنابراین به مشاورنیاز پیدا میکنند.
هزینهی مشاور ممکن است روزی یک میلیون تومان باشد اما مثلاً شما برای بحثی مثل بازاریابی استراتژیک باید هفت هشت کتاب بخوانید، هزینه این کتابها دویست سیصد هزار تومان میشود. حالا روزی یک میلیون نومان کجا و این دویست سیصد هزار نومان کجا. فقط باید زمانی بگذارید و روزی نیم ساعت تا یک ساعت مطالعه کنید.
مدیران بزرگ دنیا را نگاه کنید، یا حتی نزدیکانتان را و ببینید آنها که اوضاع مالی خوبی دارند، افرادی که درسیستم خودشان اصطلاحاً تاثیرگذار هستند، به عنوان رهبر در کسب و کارشان شناخته میشوند، قطعاً خواهید دید که عادت مطالعه یا عادت بهروزرسانی اطلاعاتشان را دارند.
قطعاً مطالعه، بهینهترین هزینه یا سرمایهگذاری است برای اینکه شما سود بیشتری پیدا کنید.
آن وقت یکی از مهارتهای مطالعه را میبینید که مهارت مطالعه تلفیقی_تطبیقی است؛ یعنی مطالعه چند کتاب با یکدیگر و در سطح پایینتر از آن، مهارت تندخوانی است که شما میتوانید مهندسی کنید که هر کتاب را با چه سرعتی بخوانید، کجاهای کتاب رابخوانید، کجاهای کتاب را نخوانید. این مخصوصاً برای مدیران، خیلی مفید است. مهندسی مطالعه، چیزی است که در بازار به آن نآنآآآبلت تندخوانی میگویند.
من بارها تاکید کردم که تندخوانی، تند تند خواندن از روی متون نیست، تندخوانی مهندسی مطالعه است، اینکه شما بدانی کجا را بخوانی، کجا را نخوانی، کجا را آرام بخوانی و کجا را یادداشتبرداری کنی، به مجموعه اینها تندخوانی میگویند.
وقتی زمان یک مدیر برای او اهمیت دارد، یک دانشجو زمان ندارد، بهترین مهارت برایشان این است که اینها را یاد بگیرند و به همین دلیل اسم دورههایمان را قدرت مطالعه گذاشتیم. چون شما عادت به مطالعه پیدا میکنید و این مطالعه شما را درهمه زمینهها قدرتمند میکند. در حوزه اجتماعی، مالی، تاثیرگذاری روی اطرافتان، حوزه شناخت کتابهای بیشتر، نویسندگی، خلاقیت و این شما را رشد میدهد. دنیای امروز دنیای خلاقیت است.خلاقیت، اطلاعات، تغییر و همه اینها در کتاب هایی در حال چاپ و ترجمه هستند.
از همین امشب یک برنامه جدی برای یادگیری مهارت مطالعه و ایجاد عادت مطالعه در زندگیتان داشته باشید. من با اطمینان میگویم عادت داشتن به مطالعه خیلی خیلی مهمتر از عادت داشتن به چیزهایی مثل مسواک و ورزش است. منظورم این است که مطالعه در دنیای امروز خیلی خیلی مهمتر از چیزهایی است که از قدیم به ما گفتند سعی کنید به آنها عادت کنید، مثلاً فلان کار را ترک کنید. اما امروز اولویت فقط مطالعه است.
پادکست بیست و چهارم
موضوع: هدفگذاری سالانه، ماهانه، هفتگی و روزانه.
معمولا ما در شروع هفته، شروع ماه، یا شروع سال، دوست داریم که درمورد آیندهمان فکر کنیم، برای موفقیت برنامه ریزی کنیم، هدف جدید بگذاریم، کارهای بزرگ انجام دهیم، آدم دیگری بشویم. اما خیلی از وقتها ما این تجربه را داریم که آخر آن هفته، آخرآن روز میبینیم که فاصله زیادی با برنامه خودمان داریم و حتی ممکن است به هدفمان هم رسیده باشیم اما حالمان خوب نباشد یا حتی راضی نباشیم. احساس کنیم که باید بهتر از این میبودیم. ما گاهی زیاد برای خودمان هدف میگذاریم و این باعث میشود که عزت نفسمان آسیب ببیند. گاهی هم برای خودمان کم هدف میگذاریم و توانمندیهای خودمان را نادیده میگیریم.
اینجا ما باید به یک نقطه وسطی برسیم، یک نقطه ایدهآل. نقطه ای که ما، دو سه تا کار مهم را در روز انجام دهیم که یکی از این دو سه تا، مهمترین کار روزمان نام میگیرد؛ در واقع آن روزمان را به نام آن کار میگذاریم. و این بنا، براین نیست که آن دو سه تا کار دیگر انجام نشود، انجام میشود اما اصل امروز بر آن کار هست.
ما برای هدفگذاری یک لیست درست میکنیم و این اصولاً اشتباه است. لیست درست کردن در ابتدای کار لازم است اما برای انجام هدف باید اولویتبندی کنیم و به معنای واقعی؛ اولویتبندی.
این که میگویم برای بحث اهداف روزانه است. اما خیلی از ما در اهداف سالانهمان ماندهایم. برای اهداف روزانه من اسم میگذارم، برای روز یک کار را در نظر میگیرم ،مثلا امروز روز گذاشتن یک پست در سایت هست یا دوشنبههای خواندنی.
برای هفته باز همین طور، بر اساس هدف سالانهای که داشتم برای هر هفتهام درابتدای هفته یا آخر هفته قبلش یک اسمی برای آن هفته میگذارم. اینجور نیست که از قبل تا شش هفته آینده را بدانم که اسمش چیست.
الان ما در دنیایی پر از تغییر زندگی میکنیم، دنیایی که همه چیز به سرعت درحال تغییر است و به همان منوال برنامهها هم به سرعت تغییر پیدا میکنند و خیلی وقتها از تغییرات ناگهانی برنامهمان خیلی هم راضی میشویم. اگر ما بخواهیم در این دنیای جدید گیر یک برنامهریزی سفت و سخت بیفتیم و خودمان را حتماً ملزم کنیم و مثلاً خودمان را از یک دیدار کاری یا دوستانه، یا ازخواندن کتاب جدیدی که اخیراً برایمان آوردند و خیلی هم برایمان جذاب است بخواهیم محروم کنیم، آن وقت ممکن است اتفاقهای بدی برایتان بیفتد.
یک داستان جالب برایتان بگویم. من دیروز که بهمنزل میرفتم در کیفم کتاب بود. گفتم که آن کتابها باید تمام شود، یادم باشد بخوانم. یکدفعه چشمم به کتابی افتاد که مدتها قبل هدیه گرفته بودم و دوست داشتم که بخوانمش، برداشتم و بردم خانه و شب که آمدم آن کتابهایی که باید میخواندم را باز کنم، باز شیطان گولم زد وآن کتابی که شب از دفترم برداشته بودم را شروع به خواندن کردم. آن کتاب باعث شد تا ۳ نصف شب بیدار ماندم و یک عالمه ایده به ذهنم آمد و شروع به نوشتن کردم.
اگر کتاب روتین هر شب را میخواندم این حس به من دست نمیداد، این بازخورد را برایم نداشت. فکرهایی که امروز کردم، جلساتی که امروز داشتم وحرفهایی که امروز زدم بر اساس همان بود و شاید خیلی سودهای زیادی هم برایم داشته باشد. چون کتاب بازاریابی بود و به هر حال یک سری ایدههای جدید برای فروش محصولات داشت.
اما میخواهم بگویم که هر چیز ناگهانی در برنامه ممکن است اتفاقاً رشد خیلی زیادی در برداشته باشد.
اما به هر حال باید برنامه داشت و اگر یک اتفاق اینچنین میافتد تو بدانی که خطت چیست و یک جای دیگر برنامهات جلوتر میرود، اگرچه برنامه این هفتهات یک روز عقب تر افتاد است.
اما برای هدف سالانه هیچ نسخه قابل تجویزی من سراغ ندارم و چیزی که میتوانم به شما بگویم این است که باید گذشتهتان را بررسی کنید و به حال بیایید، بعد از این ببینید که نیازهای شما چیست و نیازهای شخصیتیتان را بشناسید.
ما پنج نیاز اصلی داریم. این پنج نیاز را بشناسید، علایقتان را بدون رودربایستی با خودتان در میان بگذارید، درعلایق عمیق بشوید. هر چیزی که دوستش دارید را برای خودتان بنویسید، ارزشهایتان را بنویسید، خط قرمزهایتان را بنویسید، محدودیتهایتان را بنویسید، مهارتهایی که در آن فوقالعاده هستید بنویسید. شما ممکن است خیلی مهارت داشته باشید اما سه تا مهارت هست که در آن فوقالعادهاید و یا اینکه میتوانید فوقالعاده باشید. فوقالعاده به معنای واقعی. بعد رسالتتان را پیدا میکنید، یعنی اگر با خودتان فکر کنید که یک دلیل برای آفرینش شما وجود داشته باشد آن چیست ، این رسالتتان میشود که همینطوری هم به ذهنتان نمیآید. شما وقتی که نیازها، علایق، ارزشها، محدودیتها و مهارتهایتان را باهم در قابلمه میریزید و هم میزنید، آن چیزی که پخته میشود رسالت شماست، اینها باید با هم ترکیب شوند و به یک نقطه اشتراک برسند. نقطه اشتراک دلیلی برای بودنِ شماست.
بعد از اینکه شما به این مرحله از شناخت رسیدید و این رسالتتان را فهمیدید، آنوقت باید ببینید که میخواهید چه بشوید، باید چه مهارتهایی را یاد بگیرید، چه عادتهایی را در خودتان به وجود بیاورید، چه مشکلاتی را حاضرید به جان بخرید، چه کسانی باعث موفقیت شما هستند، چه افرادی باید دور و برتان باشند، جامعه و محیط اطرافتان چه کسانی هستند وکجاهاست ،چه چیزهایی در این مسیر به شما انگیزه میدهد. قطعاً علامتهای خیلی خیلی کوچکِ موفقیت به شما برای رسیدن به آن هدف انگیزه میدهند. این خلاصه چیزی هست که به آن هدفگذاری میگوییم و مسیر یک انسان هدفمند.
پادکست بیست و پنجم
موضوع: خلاصه ای از فایل صوتی ۱ تا۲۰
فصل اول ۱۰ قسمت هست و تا شماره ۱۰ به عنوان فصل اول شناخته میشود و از ۱۱ تا ۲۵ که این آخری از فصل دوم هست و از فایل صوتی بعدی میخواهم فصل سوم را با تمرکز روی یک موضوع جدید شروع کنم و امیدوار هستم که تا صد قسمت بتوانم این فایل ها را ادامه دهم. در این فایل صوتی که آخرین فایل از فصل دوم هست میخواهم آنچه از ابتدا تا الان گفتم دورهای کنم.
ما ابتدا موفقیت را تعریف کردیم،گفتیم بخوان برای موفقیت چرا داریم این اسم را میگذاریم. به طور کلی ایده ما در فایل صوتی اول این بود که موفقیت را به عنوان یک نتیجه نبینیم، موفقیت یک فرآیند است، یک سبک زندگیست که انتظار داریم در وجود هر کسی باشد و مطالعه میتواند به این زمینه کمک کند و شما دنیای دیگران و روشهای موفقیت دیگران را ببینید.
در فایل صوتی دوم در مورد آدمهای دراز صحبت کردیم، آدمهایی که فقط با چند تا کتاب احساس میکنند که علامه دهرهستند و دیگر کتاب نمیخوانند. وقتی تستشان بکنی، چهار تا کتاب معرفی کنید و بگوید من دیگه واقعاٌ این کتابها برایم تکراری شده ، این نشان میدهد که آدم خطرناکی است. حواستان باشد آدم کتابخوان همواره از داشتن کتاب هرچند تکراری استقبال میکند، چون میتواند آن کتاب را به دیگران هدیه بدهد.
در فایل سوم گفتیم که بررسی کنید و ببینید که گذشته چطور بوده، چه کتابهایی را خواندید، چه کتابهایی روی شما تاثیر گذاشته است، آن ژانر یا آن نوع کتابها به شما انگیزه مطالعه میدهد، اینطوری با بررسی روزهای گذشته و کتابهایی که قبلا خواندید و آن حس و حالی که با خواندن آن کتابها و موضوعات داشتید، سبک علاقهتان را در مطالعه پیدا میکنید.
در فایل صوتی چهارم پیشنهادی دادم و آن هم اینکه گفتم پولهایتان را ذره ذره جمع کنید و در دورههای درست حسابی شرکت کنید، دورههای رایگان و۲۰ هزار تومان و ۳۰ هزار تومان و اینها واقعاً تغییر شگرفی در زندگیتان ایجاد نمیکند، انتهایش این است که یک ایده به شما میدهد که شما قسمتی از کارتان را درست کنید ولی دورههای بلندمدت ؛ دورههایی که به صورت اصطلاحاً کوچینگ یا تعاملی هستند و شما قرار است ۸۰ درصد در دوره کار انجام بدهید و۲۰ درصد مدرس صحبت کند، ارزشش را دارد که پول برایش کنار بگذارید و هزینهی مثلاً چند میلیونی در یک دوره درجه یک بکنید ، آن وقت نتیجهای میبینید که چقدر متفاوت خواهد بود و چقدر ارزش افزوده برایتان میآورد.
در فایل صوتی پنجم شما را شگفت زده میکنم با این که به شما ثابت میکنم مدتی که در یک سال در مسیر هستید اندازه دو ترم دانشگاهتان است و به همان اندازه که برای یادگیری در دانشگاه زمان میگذارید، در یک سال و در طول مسیر رفت و آمدتان این زمان میگذرد.حالا اینکه شما چه استفادهای از این مسیر میکنید، واقعا مهم است و به خودتان مربوط میشود.
در پادکست ششم پیشنهاد دادم که کارهایتان را در ضیق وقت انجام بدهید، هرچه وقت تنگتر میشود انگار انسان برای راههای بهتر خلاقتر می شود اما نه اینکه باعث شود که یک آدم اهمالکاری بار بیایید. ایده از این جهت است که اگر یک آدم آزادکار هستید، زمان برای خودتان قرار دهید و متعهد باشید تا آن زمان این کار انجام بشود، اگرنشد یک هزینهای را باید پرداخت کنید، چه نقدی چه حیثیتی، هر نوعی که هست. این را پیشنهاد دادم برای اینکه قویتر، با کیفیتتر و خلاقانهتر عمل کنید.
در فایل صوتی هفتم خیلی صمیمانه از شماخواستم که خودتان باشید و خودتان در وجود خودتان هیئتمدیره داشته باشید و دائماً رصد کنید، ببینید اطرافیانتان چه کسانی هستند، چه کتاب هایی را دارید میخوانید. شخصیتتان دارد ساخته میشود، شما چه بخواهید چه نخواهید دارد برند شخصیتان ساخته میشود و چه بهتر که متمرکز روی آن کار کنید.
در پادکست هشتم در مورد روزهای آفلاین با شما صحبت کردم . پیشنهاد دادم که حداقل یک روز در هفته را آفلاین بشوید و یا حتی ساعاتی در روز آفلاین بشوید و به کارهای خودتان برسید، این خیلی خیلی به افزایش راندمانتان کمک میکند.
در پادکست نهم پیشنهاد یک صندوقچه ایده را دادم، خیلی خوب است اگر فیزیکی باشد، اگر نه حالا یک فایلی، یک فولدری، یک چیزی باشد که هر چیزی به ذهنتان میرسد این در جایی نوشته بشود. پیشنهادم بیشتر کاغذ بوده اما به هر حال بودن محیطی که همه ایدهها درونش برود و سیو بشود خیلی مهمتر است تا حالا جنسش فیزیکی یا دیجیتال باشد، کاغذ یا تایپ باشد.
در پادکست دهم پیشنهاد دادم چرا یک رسانه نداشته باشید، در این دنیایی که داریم زندگی میکنیم الان این همه رسانه وجود دارد؛ اینستاگرام، توییتر، ویرگول، وبلاگ شخصی، کانال تلگرام. بنویسید، دنیای تولید محتوا ما هستیم، چرا از خودتان چیزی را به یادگار نمیگذارید، اگر میتوانید درسطحهای بالاتر حتی کتاب بنویسید، اما مهم این است که حتماً یک رسانه برای خودتان داشته باشید. این روزها روزهایی است که ما برای اینکه یک همکار، یک نیروی کار خیلی خوب داشته باشیم، نگاه میکنیم در رسانه اش چه فعالیتی میکند، در دنیای تولید محتوا ما موظفیم که هر کدوممان بر اساس وظایفمان یک سری فعالیتها را انجام بدهیم و بتوانیم آنها را با دیگران به اشتراک بگذاریم و آنچه را که میدانیم در نوشتههای خود نشان بدهیم.
پادکست یازدهم نکتهای که میگویم این است که انگیزه ی کتاب خواندن و کاربردهای کتاب خواندن را با شما به اشتراک بگذارم. در اولین فایل گفتم که با کتاب خواندن شما به دام فکر کردن میافتید، گاهی شما هرچه که میخواهید درباره موضوعی فکر کنید، فکر نمیآید. راهش این است که کتاب بخوانید و اگر کتابخوانهای جامعه را ببینید، متفکران جامعه هم هستند.
در پادکست دوازدهم به شدت، به کمیتگرایی در دانشگاهها نقد کردم ، در کسبوکارها، اینکه آمارهای کلان، آمارهای اینچنینی و آنچنانی، و این عادتی که ما کردیم حتماً که بگوییم مثلاً در مورد خودم مثال بزنم، مثلاً ۱۷ دوره برگزار کردم و بیایم بگویم ۷۰ دوره برگزار کردم، که این عدد زیاد شود که مثلاً آدمها بیشتر اعتماد کنند که بیایند و در دورهها ثبت نام کنند. این کمیتگرایی خیلی بد است و در این فایل دعوت به اصالت کردم، پادکست دوازدهم از پادکستهای طلایی این ۲۵ تایی که تا اینجا آمدیم هست.
پادکست سیزدهم یک مقدار بحث قبلی را ادامه دادم و اصطلاحاً از ست گادین یک وامی گرفتم و لاکچری انتخاب را که او نوشته بود، اینجا هم آوردم که شما در یک لاکچری انتخاب دارید زندگی میکنید، و دستتان باز هست که علاقههایتان را گزینش بکنید و دنبال همانها بروید، اما انتخاب کنید که قرار هست چه کار دقیقاً انجام بدهید و شما را به اصلگرایی دعوت کردم.
در پادکست چهاردهم روشی ارائه دادم برای عادت کردن به کتاب خواندن و اینکه دو ساعت در روز کتاب بخوانید بدون اینکه ذرهای به برنامهتان لطمهای وارد بشود. الان که دارم این فایل صوتی رو برای شما ضبط میکنم اواخر بهار هستیم و از اوایل تابستا ن قرار هست که به طور عملی و از طریق اینستاگرام که حالا محیط تعاملی خیلی بهتری دارد به شما نشان بدهیم که چقدر راحت میشود در روز ۲ ساعت کتاب خواند. با من زندگی کنید و ببینید که چطور میشود که خیلی راحت آدم سه چهار ساعت در روز به تایمش اضافه کند بدون اینکه خسته شود و اینکه بخواهد ذرهای از برنامها ش کم شود.
در پادکست پانزدهم نوشتم که تو خودت باید تغییر کنی و عملاً اینکه بگویی من منتظرم و میخواهم، حالا کائنات بیاید نه اینجور نیست، تو باید یک اهتمام ویژه و چند برابری برای تغییر کردن و مثلاً کتابخوان شدن داشته باشی.
در پادکست شانزدهم در مورد بیشتر خواندن صحبت کردم، چیزی که دارم در موردش کتاب هم مینویسم.
خیلیها کتاب میخوانند، اما آن اتفاق خوب زمانی برای شما میافتد که بیشتر کتاب میخوانید، یک کتابخوان حرفهای هستید.
در پادکست هفدهم میگویم برنامهریزی برای مطالعه بیفایده است، شما ۱۰ کتاب میگذاری که در این ماه بخوانی، اما کتابهایی خودشان سرزده در زندگیات میآیند ، روی میزت قرار میگیرند و همان موقع هم تو به آنها نیاز داشتی و اتفاقاً به موقع میآیند و کمکت میکنند، این است که واقعاً نمیشود آنچنان برنامه ریزی کرد، اما به هر حال سیر مطالعاتی باید داشت. نمیشودگفت که همین جوری هیچی نخوان تا خودش بیاید، شما باید همواره بدانی که الان چه کتابی را باید بخوانی، اما آنقدر هم نباید گیر بدهی. اگر کتابی آمد شروع کن به خواندن، آن کتاب شاید آمده که زندگیت را تغییر دهد، کتابها موجودات زنده هستند، شعور دارند، میفهمند، باور کنید.
پادکست هجدهم را خیلی ناگهانی ضبط کردم و آن هم به خاطر سرچی بود که داشتم در مورد کتابها برای برنامهریزی محتوای سایتمان انجام میدادم . من روی حوزههای مختلف کتاب در گوگل داشتم سرچ میکردم که دیدم خیلی فاجعه است. همان موقع فایل صوتی را ضبط کردم. سرچها در این فضا بود که چگونه دیگران را کتابخوان کنیم، چگونه فرزندان کتابخوان تربیت کنیم، چگونه دانش آموزان را تشویق کنیم، چگونه سخنرانی در مورد کتاب بکنیم، در کل دنبال ترویج هستیم. در مورد این که چگونه کتابخوان بشوم، چگونه یاد بگیرم و اینها اصلاً خبری نیست.
در پاکست نوزدهم نقدیکردم به نمایشگاه کتاب. چند تا نقد به نظر خودم منصفانه است و پیشنهاد میکنم گوش دهید.
پادکست بیستم اشاره کردم که کتاب چگونه باعث رشد ما میشود، به کاربرد کتاب در حوزهی رشد و پیشرفت نگاه کردم و به اینکه حالا یک نیازی داریم و به دنبال یک سوالی، کتابی را میخوانیم این باعث میشود که ما فکر کنیم، و این فکر به شناخت تبدیل میشود و شناخت نهایتاً به سنجش، تعقل و رسیدن به هدف منجر میشود.
امیدوارم در فصل سوم همراه باشید. مقداری آموزشهای مطالعه هم دارم، فقط کاربردها را نمیگویم و اگر بتوانم چند مصاحبه خیلی خوب هم برایتان میگیرم، اگرچه که برنامه جدی آن برای فصل چهارم است.
پادکست بیست و ششم
موضوع: شاخصهای کتابنخوانی
خیلی اوقات برای من پیش آمده که گفتند واقعاً کسب و کارت در مورد کتاب هست؟ مگر مردم کتاب میخوانند؟ تو مگر دانش بازاریابی نداری که رفتی سراغ کسب وکاری که مربوط به کتاب خواندن مردم است ، خوب چهجوری مشتری جمع میکنی. یا یک زاویه دیگر من میخواهم بیایم دورههای مطالعه را یاد بگیرم، کتاب خواندن چقدر از زندگی من را تشکیل میدهد، الان مردم گرسنهاند ، الان مردم دنبال نیازهای اولیهشان هستند، مطالعه؟ کتابخوانی؟ چی میگی؟ ببینید من اینجوری میخواهم جوابتان را بدهم. ما مسائلمان خیلی اوقات با کتاب خواندن حل میشود، مسائل خیلی سختمان حل میشود، این جواب به آنهایی که میگویند نیازهای اولیه مردم تأمین نیست.
خب خیلی اوقات با یک کتاب شما ایدهی تجاری به ذهنت میرسد، درحوزه کسب وکار خودت ایدهای به نظرت میرسد که باعث خلاقیتت میشود، باعث پیشرفت کاریت در آن سازمان یا در هر محیطی که کار می کنی میشود ، ارتباطت با خانوادهات بهتر میشود. گاهی اوقات شما باید صدها هزار تومان پول مشاورهی خانواده بدهی، درصورتی که با خواندن یک کتاب ۳۰ الی۷۰ هزار تومانی آن مسئلهات حل میشود یا باید یک دوره بلندمدتی برای مثلا کنترل خشم، رفع استرس و اضطراب بروی در صورتی که با یک کتاب ۲۰۰_۳۰۰ صفحهای مسئله ات حل میشود. اتفاقاً این باعث میشود که شما کمتر هزینه کنی و بسیار در هزینههای شما صرفهجویی میکند.
همین چند وقت پیش میخواستم قراردادی را ببندم، اتفاقاً این قرارداد به تعویق افتاد. کتابی را مطالعه کردم و فهمیدم که نباید این قرارداد را ببندم و خیلی جدی نه بگویم. دو سه روزی که بین این قرارداد زمان افتاد یک نعمتی بود برای اینکه من فرصت داشته باشم و به آن بنده خدا نه بگویم به جای اینکه همان لحظه تصمیم ناگهانی بگیرم.
کتاب میتواند شما را از چه هزینهها و منجلابی نجات دهد.
کتابهایی برای شما ایدههای ناب میآورند وبه شما محتواهای خیلی خوب میدهد و شما میتوانید از آن درآمد هم داشته باشید. ما مثلا در اینترنت سرچ میکنیم، میبینیم معرفی کتابها همه کلیشهای هست، کتاب جدیدی نمیبینیم، مثلاً کتاب هنر شفاف اندیشیدن را همه معرفی میکنند، کتاب اثر مرکب را همه معرفی میکنند، و همین طور کتاب سنگفرش هر خیابان از طلاست. هرکس کتابهای پرفروش را میبیند و شروع به معرفی کردن میکند چون بیشتر سرچ میشود وطبیعتاً رنک سایتش هم افزایش پیدا میکند. از آنطرف سرچ میکنیم مردم دنبال این هستند که دیگران را کتابخوان کنند و دنبال این نیستند که خودشان فرا بگیرند.
خیلی ازما فرهنگ صف ایستادن نداریم، نه از این جنبه که از صف جلو میزنیم که این بماند، اینکه نمیدانیم در صف باید چیکار کنیم، وقتی که زمانمان میرود باید چیکار کنیم، اگر با گوشیمان کار میکنیم چیکارمیکنیم، اگر قرار است که مطالعه کنیم، مطالعه کنیم؛ این را نتوانستیم مدیریت کنیم. مسئولیتپذیر نیستیم چون احساس میکنیم ما که نباید چیزی بدانیم، کسی که آن بالاترهست باید چیزی بداند، حالا چه از خانواده گرفته تا یک سازمان کوچک و چه کشور. احساس میکنیم دیگران باید همیشه بهتر بدانند، اینکه ما امروز اینجا ایستادیم چه وظایفی داریم و چقدر باید بدانیم، اصلاً مسئولیتش را به عهده نمیگیریم.
بلد نیستیم بنویسیم، چون نمیخوانیم، کلمات کم میآوریم، در صحبتمان کلمه کم میآوریم،در نوشتههایمان غلط املایی داریم، در سازمان نامهنگاری بلد نیستیم، نمیتوانیم بنویسیم و معمولا یکی دو نفر در سازمان هستند که خوب نامه مینویسندو همیشه نامههای مهم را به آنها میدهیم تا برایمان بنویسند. چرا اینجوری هست؟ برای این که کتاب نمیخوانیم. پس چرا میگویید کتاب خواندن به چه دردی میخورد. چرا تحصیلات دانشگاهی در کشور فقط مطرح است و بقیه افرادی که تحصیلات دانشگاهی ندارند در عام جامعه آدمهای منفوری هستند یا آدمهای بیسوادی تلقی میشوند. برای اینکه کتاب زیاد نمیخوانیم، برای همین است که آنهایی که دانشگاه میروند مجبورند یک سری کتاب بخوانند و آنها تحصیلاتشان بالابرود و آنها کتاب های دیگر نمیخوانند و دیگران هم خیال میکنند کتاب خواندن یعنی کتاب دانشگاهی.
چند روز پیش ما جلسهای داشتیم و من خودم را معرفی کردم و برنامههای کاریم را توضیح دادم که یکی از دوستان گفت مثلاً شما اگربخواهید در حوزه منابع انسانی کتاب معرفی کنید کتاب های زیادی هست وباید چندین سال تجربه داشته باشید. آن شخص از این آدمهای کت و شلواریِ خیلی شیک بود، من به ایشان عرض کردم که کتابی را میشناسم که تجربهی یک انسان در آن نوشته شده و شاید شما در دانشگاه هیچوقت چنین کتابهایی نخوانده باشید و فقط کتابهای تئوری و خیلی جدی و مدلدار خواندید، ولی من کتابی در حوزه منابع انسانی به شما معرفی میکنم که اتفاقاً خاطره است و شما عملاً از آن کار یاد میگیرید. ممکن است مسائلی که برای آن فرد پیش آمده برای بیزینس شما پیش نیاید، اما به هر حال نمیشود گفت کتاب به ما تجربه نمیدهد، تجربه میدهد؛ تجربه افرادی که شما نمیتوانید به راحتی پیدایشان کنید و در دسترس نیستند. این کتابی که گفتم حالا شاید تشنه آن شده باشید اسمش «سختی کارهای سخت» انتشارات آریانا قلم است. تجربه فردی هست که یک بیزینسی داشته و حالا تجربههایی در زمینه اخراج ، استخدام ، سهام و فروش و اینجور چیزها داشته که پیشنهاد میکنم بخوانید. اگر زبانتان خوب است نسخه زبان اصلیش را بخوانید چون از ترجمهاش خیلی راضی نبودم.
کشور را میبینید که پر از مدرس شده است، چرا باید مدرسها زیاد بشوند، بله چیز خوبی هست اما یکی از مهمترین دلایلش این است که ملت حوصله ندارندخودشان کتاب بخوانند. یک نفر باید بنشیند کتابها را بخواند و برایشان خلاصه مثلاً ۶ کتاب را در یک وبینار دو ساعته توضیح بدهد.
مثلا بحث هدفگذاری. اگر تو خودت بلد باشی کتاب بخوانی، دیگر نیازی به این چیزها نداری. خودت بر اساس نسخهی شخصی خودت مطالب را یاد میگیری. پس این که این همه مدرسه استادی در کشور زیاد شده به خاطر این است که مردم کتاب نمیخوانند.
آدم های کتابخوان طبیعتاً حرف های بهتری می زنند، و آدم ها از کسی که بتواند به زندگیشان کمک کند خوششان میآید ، ولی واقعیت این است که این کتابها هستند که به زندگی شما کمک میکنند. تیراژ کتابها در ایران از ۱۰۰۰ نسخه شروع میشود، مگر اینکه واقعاً نویسنده برند باشد و به محض اینکه اسمش روی کتاب بیاید آن کتاب فروش برود. اما نگاه کنید کتابها همه هزار تا هزار تا چاپ میشود، بعضی کتابهای دیجیتال صد تا صد تا چاپ میشود، چرا باید اینطوری باشد، دلیلش کتاب نخواندن ماست. تصمیم بگیرید کتاب بخوانید. خیلی جدی برایش برنامهریزی کنید. شاید از ورزش و سحرخیزی و احترام به والدین و درس خواندن هم مهمتر باشد، چون کتاب درون خودش خیلی چیزها دارد.
پادکست بیست و هفتم
موضوع: برویم در جمع بنشینیم یا برویم یک گوشه کتاب بخوانیم؟
وقتی که ما درجمع مردم هستیم کدام رفتار مفید تر هست؟ جدا شدن از مردم و مطالعه کردن یا نشستن کنار آنها و شنیدن حرفایشان یا ارتباط گرفتن؟
اصولاً چرا به کتابخوان ها اینجور نگاه میشود که اینها انسان گریزند، جمع گریزند، درونگرا هستند. راستش من احساس میکنم انسان با کتاب خواندن اجتماعیتر میشود. با این فکر کاملاً مخالفم که کتاب خواندن شما را از اجتماع منزوی میکند. بیایید کمی واضحتر بگویم. دو تا چیز اینجا دارد اشتباه میشود، در جمع خانواده میبینید کسی که کتاب میخواند رفته گوشهای نشسته و کتاب میخواند و اینطور برداشت میکنید که این آدمهایی که کتاب میخوانند معمولاً آدمهای گوشه نشینی هستند، اما من الان به شما به عنوان یک کتابخوان و به عنوان فردی که کتابخوان های خیلی خیلی خیلی زیادی را میبینم و از نزدیک با آنها در ارتباط هستم و خیلی هم با آنها کیف میکنم، چه در اقوام و فامیل، چه بین دوستان و همکاران میگویم که کتابخوان ها از جمع دور نمیشوند، آنها زمانهای پِرت را اصلا دوست ندارند، میخواهند از هر زمانی برای اینکه کتاب بخوانند استفاده کنند.
اگر دیدید از جمع شما بلند شدند و گوشه ای رفتند ، بدانید که آن مدتی که شما صحبت میکنید برای آنها طولانی شده نه اینکه آنها نخواهند بنشینند.
مثلاً خود من بیش از نیم ساعت واقعاً حوصله یک جلسه را ندارم، اگر جلسه خیلی جدی باشد. وقتی جلسه آنتراکت داشته باشد، صحبتهای میانی داشته باشد، بحثهایی که باعث یادگیری آدم باشد، انتقال تجربه باشد، شاید بیش از نیم ساعت هم طول بکشدبرای من جذاب باشد ولی واقعاً ظرفیت هرکس مخصوصاً اگر در دنیای محتواهای اصیل کتاب زندگی میکنند، وقتی که بحث به چرت و پرت و غیبت کشیده میشود، به حرف از این، حرف از آن، غر زدن از وضعیت کشور و این چیزها میکشد، ترجیح میدهند سراغ کتابشان بروند، چون در آن کتاب یک فرد موفق فرهیخته، یک سری حرفهای مهم و گلچین شده را ارائه میدهد و طبیعتاً ترجیح میدهد که آن فرد کتابخوان وقتش را برای آن بگذارد. ما در دنیا صاحب هیچ چیز نیستیم غیر از زمانمان. ما مالک فقط و فقط زمانمان هستیم.
اما در اجتماع میبینم که کتابخوان ها، متواضعترند، هر چه فردی اِهن و تلپش بیشترهست، طبیعتاً کتاب کمتری خوانده یا حداقل کتابهای استاندارد نخوانده، کتاب های زرد زیادی خوانده و هی داد و بیداد، من اینم من آنم، من خفنم، من اینجا را خواندم، شما نمی دانید تعریف از فلان چیز چیست. اینها نشان میدهد که اهل کتاب خواندن نیست، آدمهای کتابخوان را من از نزدیک میبینم، طرف بهشان فحش میدهد، توهین میکند، تهمت میزند، باز پای اصولشان هستند و نا امید نمیشوند، با آن فرد برخورد درستی دارند، جوابش را نمیدهند، اصلاً مقابله به مثل نمیکنند، بلکه درکش میکنند، شرایطش را میفهمند، آنها در شخصیتهای داستانیای و در مورد افرادی که مطالعه کردند شاید نمونه اینجور افراد را دیده باشند، پس علوم اجتماعی قویتری دارند. آنها انسانهای مختلف را زندگی و مطالعه کردند، پس خیلی بهتر از آدمهای عادی میفهمند که درد یک نفر چیست و چرا مثلاً چنین رفتارهایی میکند.
آدمهای کتابخوان کمتر عصبانی میشوند، چون دیگران را قضاوت نمیکنند، سعی میکنند آنها را بفهمند و همین باعث میشود که در اجتماع آدمهای دوست داشتنی شوند. وقتی که با کتابخوانها در ارتباط باشید این را واقعاً از نزدیک میبینید. کتابخوانها آدمهای متواضع و فروتنی هستند، چون همواره هر چه بیشتر میخوانند متوجه میشوند که کمتر میفهمند و این نشان میدهد که هنوز تشنهی مطالعه هستند. وقتی حرف می زنند، گزیده، جدید، جذاب و خلاقانه صحبت میکنند. از بودن در کنارشان کیف میکنید، امکان ندارد کنارشان بنشینید و چیز جدیدی یاد نگیرید، اینها در جدیدترین رویدادهای دنیا قرار دارند و خیلی خوب برایت داستان تعریف میکنند، خیلی خوب برایت مثال میآورند وخیلی خوب منظورشان را به تو میرسانند چون واژههای زیبا و زیادی را بلدند، دنیای کتابخوانها این شکلی هست.
پس اگر به این فکر هستید که کدام رفتار مفیدتر هست، طبیعتاً مهمترین رفتار این است که شما قدر زمانتان را بدانید. اگر فکر میکنید بودن در یک جمع به ارزشهای شما اضافه میکند باشید، یاد بگیرید، حرف بزنید، بشنوید و ببینید. اگر هم که میبینید چیزی برایتان ندارد به سراغ کتاب هایتان و واژههایی که قرار هست به شما بیفزاید، بروید.
پادکست بیست و هشتم
موضوع: معرفی کتاب رازهای پولسازی از اینستاگرام
معرفی کتاب “رازهای پولسازی از اینستاگرام” که در خلال یکی از مشاورههای مسیر شغلی صورت پذیرفت و تصمیم گرفتیم به عنوان یکی از فایل های بخوان برای موفقیت منتشرش کنیم.
چه کسی گفته است که کتاب درآمد نمی آورد برای ما؟
کتاب رازهای پولسازی از اینستاگرام کمک میکند برند شخصی خودتان را بسازید. اینستاگرام ماهانه ۱۶ درصد رشد میکند. در حالی که توییتر افت میکند، لایو های اینستاگرام رشد میکند، در حالی که لایو های فیسبوک ۵۷ درصد رو به کاهش است. یک سری سایت ها معرفی کرده است، مثلا برای فروش، میخواهید در اینستاگرام چیزی بفروشید، قیمت فروشتان را چطور تنظیم کنید که به فروش برسد؟
قیمت این کتاب ۳۰ هزار تومان هست، اما شما اگر دوره آموزش اینستاگرام بخواهید شرکت کنید، امکان ندارد زیر ۹۰ تومان دورهای بیابید، اما با ۳۰ تومان، با زمان خودتان، با فکر خودتان میتوانید آموزش ببینید.
یکی از رازها این است که اینفلوئنسر باشید.
اینفلوئنسر، یعنی تاثیرگذار. فردی استاد دانشگاه است اما تأثیرگذار در حوزه ای که ایست، حرفی که میزند، کلیک میخورد، لایک میخورد، حرفش چند جا گفته میشود، اینفلوئنسر چیز بدی نیست.
ممکن است فردی باشد که در پنج دقیقه یک پست میگذارد، ده تا لایک میخورد، محصول معرفی میکند، کلی فروش میکند، تبلیغ میگیرد، و چقدر راحت دارند این کار را میکنند.
بعضی افراد هستند در خود اینستاگرام دارند رشد میکنند.
این ها یک زمانی، وقت زیادی گذاشتند روی این کار، یک دوره ای ۴_۵ ساعت وقت گذاشتند، مانند یک شغل کاملاً جدی، یک زمان کاملاً متمرکز، دائماً تست کردند، هیچ قانونی اینستاگرام ندارد، مثل سئو که یک قانون صددرصدی برایش وجود ندارد، اینستاگرام هم همینطور است، شما باید تست بگیرید، همه شرایط ثابت، مثلا اسم پروفایلتان را عوض کنید، ببینید چه تاثیری میگذارد.
بحث دیگر اینکه شما نگاه کنید به افرادی که نزدیک شما هستند، آدم های موفقی که تفکرشان و صفحه شان و نگاهشان نزدیک به شماست.
بعد از اینکه تمام سختی ها را کشیدید، تمام این تلاشها را کردید، زمان های مختلف را تست کردید، عکس های مختلف را تست کردید، ویدیوهای مختلف، محتواهای مختلف، همه این ها را تست کردید، تازه به مرحلهای میرسید که هر محتوایی بگذارید، دنبال کنندهتان بالا می رود.
ممکن است همه به شما ناسزا بگویند اما باز هم دنبال کننده بیشتری خواهید داشت.
اما نباید گول بخورید، باید به یک سطحی برسید، که از آن به بعد برایتان سود داشته باشد.
موفقیت با کتاب خواندن است.
جدا از بحثی که در مورد اینستاگرام با هم داریم، بحث اصلی این است که با کتاب خواندن آموزش ببینید، مثلا با خواندن این کتاب فهمیدم نباید ۱۰ تا هشتگ بزنم، ۳_۵ تا هشتگ کافی است و این دانسته خود میتواند سود مستقیم در کسب و کار شما داشته باشد.
فضای اینستاگرام فضای معجزه آسایی است، من به هر کسی که میخواهد شروع کند، میگویم از اینستاگرام شروع کن، من خودم یادم هست که اولین دوره ام را با اینستاگرام و دیوار ثبت نام گرفتم. و خیلی معجزات برای من داشته است، کسی که جامعه ای ندارد، لیست ایمیلی ندارد، سایتی ندارد، در اینستاگرام که شروع میکند، میتواند جامعهاش را پیدا کند و خودش را به همه معرفی کند. افرادی که تو را دنبال میکنند هر روز منتظر محتوا هستند و وقتی محتوا را نبینند حالشان بد میشود، ممکن است تو را از یاد ببرند.
بعضی ها از نرم افزار ها برای پست گذاشتن و فالوور گرفتن استفاده میکنند اما کتاب میگوید این یک مهندسی میخواهد، و تو اگر متوجه نشوی که قوانین اینستاگرام چیست، اینستاگرام یک درصد متوجه شود که این نرم افزار است، این یک ربات هست که دارد این کار را میکند، فورا تو را از حسابش حذف میکند، تو حس نمیکنی که حذف شدی، هستی، حساب داری، ولی اصلا تو را به حساب نمی آورد که مثلا جز پیج های پیشنهادی بیاورد، یا هشتگ هایت را نشان بدهد، دیگر فالوور جدید برایت نمی آورد، و این محتوای خوب، زنده، درست، با کیفیت، و منظم باعث میشود که تو در اینستاگرام رشد کنی، و بالا بیای.
اگر شاخص موفقیتت درآمد است، کتاب رازهای پولسازی از اینستاگرام نوشته جرمی مک گیلو ری، و ترجمه محمدرضا عمرانی، از انتشارات نگاه نوین که برای کمپین ثروتمندان خودساخته است، از سلسله کتاب های خوب این حوزه است.
این یکی از چندین کتابی است که میتواند زندگی آدم را متحول کند، میتواند در کسب و کار آدم مستقیم تاثیر داشته باشد و ضمن اینکه پیشنهاد میکنم در اینستاگرام تولید محتوا کنید، پیشنهاد میکنم این کتاب را حتماً بخرید و بخوانید.
پادکست بیست و نهم
موضوع : تندخوانی یک مهارت است یا یک فرآیند؟
نگاه آدم ها به تندخوانی، خیلی متفاوت است، همه میگویند تندخوانی. اما تعریف تندخوانی خیلی مهم است. تندخوانی دقیقا چیست؟
دو نگاه وجود دارد: یک نگاهی که تندخوانی را یک مهارت میبیند. یک نگاهی که تندخوانی را یک فرایند میبیند. من خودم از اول نگاهم بین این دو جابه جا شده، اما چیزی که بعد از این مدت به آن رسیدهام این است که تندخوانی یک مهارت است نه یک فرایند. من مدتی فکر می کردم که تندخوانی یک فرایند است. یعنی ما به مجموعه مهارت های مطالعه میگوییم تندخوانی، و معمولاً میگفتم شبیه به یک مهندسی میماند.
تندخوانی یعنی مهندسی مطالعه. اما طبیعتا آدم مطالعه میکند، تحقیق میکند، پژوهش میکند، تجربه میکند، و انتقاد میشنود، و باز مجبور میشود که محتوا را بررسی کند.
به این نتیجه رسیدهام در ماه های اخیر که تندخوانی یک مهارت است، نه یک فرآیند.
فرآِیند به این معنا که: ما به خواندن، حافظه سپردن، کشیدن نقشه ذهنی، یافتن کلمات کلیدی، عبارت خوانی، به همه ی این ها تندخوانی میگوییم. این درست است اما کامل نیست، ما به مهارت های دیگری هم برای مطالعه نیاز داریم، مثلا وقتی که ما میخواهیم پژوهش کنیم، یا سخنرانی کنیم، نیاز داریم چند کتاب را مطالعه کنیم، وقتی که میخواهیم نقد کنیم، نیاز داریم که کتابی را عمیق و دقیق بخوانیم و آن وقت تندخوانی به کارمان نمیآید، پس چرا میگویم تندخوانی مفید است؟
شما حتی اگر وقتی که میخواهید دقیق مطالعه بکنید، و عمیق مطالعه کنید، نیاز دارید که پیش خوانی و مرور داشته باشید، بنابراین به تندخوانی نیاز دارید. هر کسی که بخواهد امتحان بدهد وقتی موفق هست که بتواند محتوای امتحان را چندین بار مرور کند، وقتی موفق است که بتواند پیشخوانی کند، یک دور سریع از اول تا انتها برود ، تیترخوانی کند، عبارت خوانی کند، کلمات کلیدی را ببیند، و بعد شروع کند، به شکل جدی و تحلیلی خواندن.
و بعد دوباره مرور نیاز دارد. مرور دوتا مهارت میخواهد، یکی مهارت خلاصه نویسی، نقشه ذهنی، و یکی مهارت مجدداً تندخوانی. اینجا وقتی که نگاهتان، نگاه مهارتی باشد به تندخوانی، میبینید در همه شرایط تندخوانی به دردتان میخورد، در هر نوع مطالعه ای.
تندخوانی مادر همه چیز نیست، تنها مجموعه ای از مهارت ها نیست.
تندخوانی یکی از آن مهارت های بسیار مهم برای مطالعه است، که در سطوح ابتدایی مطالعه قرار دارد، و ما وقتی که یک کتابخوان حرفهای هستیم، از روشهای دیگری برای مطالعه استفاده میکنیم و تندخوانی مقدمهی آن روش هاست. مثل روش های تحلیلی که مقدمه اش تندخوانی هست، مثل روش rpqsr که مقدمه اش تندخوانی هست، مثل اینکه ما تا سواد نداشته باشیم نمیتوانیم مطالعه کنیم، ما نیاز داریم که بتوانیم بخوانیم تا بعد بتوانیم مطالعه کنیم.
شما باید پیش خوانی، مرور، فهمیدن و نقش ذهنی کشیدن را بلد باشید، تا بتوانید مطالعه درست داشته باشید. بنابراین در همه شرایط تندخوانی به کارتان میآید. ما در دوره های قدرت مطالعه 10 روش مطالعه را آموزش میدهیم که یکی از آنها تندخوانی است. تندخوانی اولین روش است، که آموزش آن، دو _سه هفته طول میکشد، افزایش سرعت چشم، دقت چشم، وسعت دید را آموزش میدهیم و بعد وارد مهارتهای دیگری میشویم، مثل روش های امتحانی، بازخوانی اطلاعات، روش تطبیقی، داستان خوانی، روش های کتاب گزینی، روش های تحلیلی، تفکر انتقادی، تفکر خلاقانه، پرورش عضلات مغز، و همینطور روشهایی که برای داستانها روزنامهها و عکسبرداری ذهنی یا فتوریدینگ استفاده میکنیم.
پادکست سیام
موضوع: تندخوانی چطور میتواند باعث افزایش کیفیت مطالعه و درک مطلب شود؟
چطور تندخوانی میتواند اثر مستقیم روی کیفیت مطالعه شما داشته باشد که شما را تبدیل به یک خواننده فعال کند؟ همه آدمها بلدند که با کتاب خواندن بخوابند، اما آدم های کمی هستند که میتوانند کتاب بخوانند که بیدار باشند.
تندخوانی را به مثابه یک مهارت ببینید، مهارتی که در همه جا کاربرد دارد، در خواندن اجمالی، در پیش خوانی، و در مرور کردن ها، شما هر کتابی را که بخواهید به نحو احسن مطالعه بکنید، نیاز دارید که یک نگاه اجمالی به آن داشته باشید، کسی که کتاب زیاد میخواند، باید کتاب زیاد ببیند، کسی که زیاد کتاب میبیند، چطور میتواند کتاب بخرد؟
با اینکه بتواند وقتی کتاب را برمیدارد، یک نگاه اجمالی به آن داشته باشد.
نگاه اجمالی کردن یک هنر است. در نگاه اجمالی به کتاب، اول دنبال این هستیم که کتاب، چه نوع کتابی است؟ به طور کلی درمورد چه چیزی حرف میزند؟
نویسنده اش چه کسی است؟ ساختاری که در این کتاب استفاده کرده برای رساندن منظورش چه ساختاری است؟ این ها را در ذهنتان مرور میکنید، کتاب را ورق میزنید، مطالعه میکنید، فهرست را میبینید، انتهای کتاب و مقدمه را میخوانید.
متوجه میشوید که آیا این کتاب نیاز شما را، سوال شما را، برطرف میکند و ارزش خریدن دارد یا خیر.
کتاب هایی هستند که خود نویسنده، خود ناشر، و خود عنوان شما را جذب میکند، آن ها که هیچ.
اما کتاب هایی هستند که از این مرحله پاس نمیشوند، و نیاز به بررسی دارند، و راهش این است که شما بلد باشید اجمالی بخوانید.
کسی که تندخوانی بلد نیست نمیتواند اجمالی بخواند و قادر نیست در عرض ۵ دقیقه مناسب یا نامناسب بودن کتابی را برای خودش تشخیص بدهد.
بعد از اینکه کتاب را میخرید، آن موقع پیشخوانی به کمک میآید، یعنی چی؟
تیترها را یکی یکی بخوانید. در قسمت پیشخوانی، من کتاب را ورق میزنم، تیتر ها را میبینم، قسمت هایی که بولد شدند را میخوانم.
شاید مثلاً اگر نگاه اجمالی پنج دقیقه طول کشیده باشد، پیشخوانی نیم ساعت طول بکشد.
من این کتاب را پیش خوانی می کنم. اگر امروز به آن نیاز دارم، از همین امروز، به صورت تحلیلی و جدی مطالعه می کنم،
چیزی که اکثر شما هم اینطوری مطالعه میکنید، درس هایتان را این شکلی میخوانید، یادداشت برداری میکنید، هایلایت میکنید، توقف میکنید.
خیلی ها خیال میکنند تندخوانی تناقض دارد با این روش مطالعه.
تندخوانی برای اجمالی خوانی، پیش خوانی، و مرور است، نه برای خواندن تحلیلی،
شما اگر تحلیلی نخوانید که کتاب را به طور کامل متوجه نمیشوید.
این هایی که تبلیغ میکنند، ۳۰۰۰ کلمه در دقیقه، ۲۵ هزار کلمه در دقیقه، اینها بازاریابی هست، ومنظورشان همان پیشخوانی هست.
شما در پیشخوانی مفهوم را متوجه میشوید، میفهمید این کتاب در مورد چه چیزی است، میتوانید به دیگران معرفی کنید، اما دقیق نمیتوانید موشکافی کنید، نمیتوانید آن کتاب را تحلیل کنید، حتی نمیتوانید نقدش کنید.
وقتی که توانمندیهای تندخوانی خود را افزایش میدهید، در زمانی که تحلیلی هم مطالعه میکنید، نسبت به زمانی که هنوز مهارت های تندخوانی را بلد نبودید، تندتر مطالعه میکنید، برای همین سرعتتان دو برابر میشود، اما درک مطلب همچنان همان بالای ۷۰ درصد خواهد بود.
تندخوانی که بلد باشید کتابهای بیشتری میتوانید مطالعه کنید، هر زمان که به آن کتاب نیاز داشتید آن را مطالعه میکنید. و طبیعتا لذت میبرید، لذت باعث افزایش کیفیت میشود، باعث یک خاطره خوش از مطالعه میشود، و در ذهن شما این تبدیل به یک عادت میشود، یک انگیزه برای شما ایجاد میشود، و این معجزه اش این هست که شما از کتاب خواندن خسته نمیشوید.
امروز مثلا ۴ ساعت، ۵ ساعت، مطالعه کردید و حالتان خوب است.
متاسفانه خیلی از مدرسین این منظر مطالعه را توضیح نمیدهند، به تندخوانی به عنوان یک ابزار بازاریابی و درآمدزایی نگاه میکنند. در صورتی که تندخوانی بسیار چیز ارزشمندی هست و بسیار کیفیت مطالعه را افزایش می دهد، اگر کتابهای غربی را مطالعه کنید، میبینید که چقدر تندخوانی را مهم میدانند.
برای اینکه نگاه بازاریابی و تجاری به آن ندارند و به عنوان یک روش جدی برای مطالعه به آن نگاه میکنند. چقدر کیفیت افرادی مثل بیل گیتس، تونی بوزان، آنتونی رابینز را تغییر داده است. بروید خاطراتشان را بخوانید، و ببینید. در ژاپن هم، در مدارس روش مطالعه و تندخوانی تدریس میشود.
یادگیری این مهارت اصلا چیز عجیبی نیست آنطور که خیلی از ما ایرانیها به آن عجیب و غریب نگاه میکنیم.
یادگیری تندخوانی یک مهارت واجب برای کسانی است که به کتاب و کتابخوانی علاقه دارند.
شاد، موفق و کتابخوان باشید.
شمارهی سی تا چهل سری پادکست های ” بخوان برای موفقیت ” را در این صفحه ببینید. بخوان برای موفقیت
دیدگاهتان را بنویسید