بخوان برای موفقیت ۲ (پادکست ۱۱تا۲۰)
خواندن در ابعاد متفاوت زندگی ما تاثیرات شگفت انگیزی دارد. هرچه بیشتر مطالعه کنید ، با ابعاد جدیدی از زندگی آشنا می شوید. کتاب، گشایش امکان است.
بخوان برای موفقیت ، مجموعه پادکستهایی است که در کانال تلگرامی مرتا منتشر میگردد و سعی داریم تا خلاصهای از آن را پس از انتشار، در اینجا بنویسیم.
شمارهی یکم تا دهم سری پادکست های ” بخوان برای موفقیت ” را در این صفحه ببینید.
در این پادکستها درمورد چه چیزهایی حرف خواهم زد؟
?پادکست یازدهم
با کتاب خواندن به دام فکر کردن بیفتید!
مشکل ما فقط ناتوانی در خواندن نیست.موضوع مهمتری که در اینجا مطرح است این است که هنوز متوجه نشده ایم خواندن چقدر مهم است.عده ای فقط فکر می کنند آیا در کتاب خواندن پول هست یا نه.من نمی گویم حتما با کتاب خواندن میشود پولدار شد؛یا برعکس،کتاب خواندن هیچ نقشی در توسعه ی اقتصادی ندارد.اما ضرورت کتاب خواندن چیزی فرای این هاست.وقتی در زندگی خلا و نیازی داشته باشید و با مطالعه ی یک کتاب آن خلا پر شود،متوجه خواهید شد که بدون کتاب نمی توانید زندگی کنید.همانطور که این اتفاق برای خیلی از کتاب خوان ها رخ داده که با خواندن یک کتاب چنان به وجد آمده اند یا چنان تاثیر بزرگی بر زندگیشان داشته که دیگر مطالعه را رها نکرده اند یا تازه فهمیده اند به چه موضوعات و قلم چه نویسنده هایی علاقمندند و آنهارا دنبال کردند.
شما که احتمالا از افراد کتاب خوان جامعه هستید،با تشویق دیگران به کتاب خواندن،کمک بزرگی به آن ها خواهید کرد.یعنی درواقع به آن ها کمک می کنید خودشان به خودشان کمک کنند و این کار بزرگی است.
شما با کتاب خواندن در دام فکر کردن می افتید و چه خوب است دیگران را هم به این دام مثبت بیندازید.وقتی دوستتان در یک گپ دوستانه یکی از مشکلاتش را باشما مطرح می کند،با معرفی و پیشنهاد یک کتاب خوب و مرتبط با مشکلش می توانید کمک کنید آن را حل کند.مثلا پیشنهاد من به یکی از دوستانم که نمی توانست زمانش را با حجم کارهایش تنظیم کند کتاب “اثر مرکب” بود.البته به او نگفتم این کتاب مشکلت را حل می کند و صرفا مطالعه ی این کتاب را به او پیشنهاد دادم.همچنین به فرد دیگری که دوست داشت کتابخوان شود،کتاب “قدرت مطالعه” را معرفی کردم.
این سبک تشویق به مطالعه و معرفی و پیشنهاد کتاب،هم باعث می شود دوستانتان ارتباطی دوستانه با کتاب برقرار کنند و هم به آنها کمک می کند هویت فردیشان را از طریق کتاب خواندن پرورش دهند.جایگزین کردن معرفی کتاب به جای راه حل دادن،باعث میشود چشم درون افراد بر روی خودشان باز شود؛چشمی که به درون ما سفر می کند و باعث خودشناسی،کیفیت بخشیدن به زندگی و رشد و توسعه شان می شود.
?پادکست دوازدهم
نقد کمیت گرایی و دعوت به اصالت
ما در جامعه ای به شدت کمیت گرا زندگی می کنیم.اخیرا هم برنامه هایی از صداوسیما درحال پخش است که به این کمیت گرایی دامن می زند؛مثل برنامه ی برنده باش،عصر جدید و پنج ستاره.در این برنامه ها،شرکت کنندگان در عرض چند دقیقه با جواب دادن به سوالاتی عجیب و غریب مثل میزان عمق رودخانه ی می سی سی پی،برنده ی جایزه های میلیونی می شوند.در این بین،آنچه بسیار آزاردهنده است این است که اینها بعنوان افراد کتابخوان معرفی می شوند؛و آیا دانستن جواب چنین سوالاتی از یک فرد کتابخوان مورد انتظار است یا اگر کسی به این سوالات جواب داد نشانه ی کتابخوان بودنش است؟!
نکته ی بعدی این است که قشر کثیری از جامعه،بیننده ی این برنامه هستند و می بینند که افرادی یک شبه ده ها و صدها میلیون تومان برنده می شوند.این یعنی شکل گیری مفهوم “کمیت” و “موفقیت های یک شبه” در مغز جامعه و تصور اینکه هرکس پولدار و ثروتمند شده،روزی دست به چنین کارهایی زده یا چنین شانس هایی داشته نه اینکه مدتها زحمت کشیده و از راه های درست تلاش کرده؛و به مرور افراد، زندگی،موفقیت ها و جایگاه یکدیگر را با مقدار درآمد و ثرتشان می سنجند.
شرکت کنندگان بعضی از این برنامه ها هم،گاها تلاش زیادی کرده اند و مهارتی را طی سال ها با تلاش فراوان کسب کرده اند؛اما آنچه روی صحنه نمایش داده می شود ظاهر آن عمل است و باز بیننده از زحمت و کوششی که پشت آن بوده بی خبر است.به همین دلیل دوباره فکر می کند با تلاش یک شبه می شود موفقیت های بزرگ بدست آورد.
اما حقیقت این است که ثروتمند شدن و موفق شدن کار یک شب نیست.”شما گورستان شکست خورده ها را نمی بینید.”تلاش زیادی که پشت یک موفقیت بوده را نمی بینید و فقط شاهد آن مدال و آن نتیجه هستید.
اما بهتر است به سمت “اصالت” گام برداریم.انبوه کتاب هایی که طول سال خوانده اید و پایان سال رقمش را با افتخار اعلام می کنیم و تعداد کتاب هایی که نوشته ایم در عمل، به تنهایی فایده ای ندارد.
اگر مرتب کتاب می خوانید و پشت هم مقاله می نویسید که مدرکتان بالا برود،رزومه تان قوی تر شود و آقای دکتر صدایتان کنند،بدون اینکه توجه کنید آنچه می خوانید برایتان چه کاربردی دارد یا آنچه می نویسید قبلا به آن پرداخته شده یانه،یعنی شما آدم اصیلی نیستید.
همچنین اگر هرکسی که روی سن قرار میگیرد را استاد خطاب می کنید یا هرکسی که کتاب نوشته را نویسنده می دانید،یعنی به آدم های اصیل احترام نمی گذارید.متاسفانه در سیستمی قرار گرفته ایم و به طرزی نگاه می کنیم که باعث می شود راحت به افراد لقب دهیم و ملاک ارزشمندی افراد را سوت و کف اطرافیانشان بدانیم و مرتب درپی رزومه پروری هستیم.به قیمت افراد فکر نمی کنیم؛به اینکه فرد در گذشته چقدر تلاش کرده،اکنون چقدر واقعا مهارت دارد و چقدر بلد است صحبت کند فکر نمی کنیم.این،سیستمی است که در آن”اصالت” جایی ندارد و آنچه دنبال می شود فقط و فقط کمیت است.
?پادکست سیزدهم
حذف و اضافه، لاکچری انتخاب و اصل گرایی
“حذف و اضافه”برای دانشجویان اصطلاحی آشناست و می دانند که گاهی مجبورند اضافه برآنچه قبلا انتخاب کرده اند،واحدهایی بردارند، برخلاف تصمیم گذشته شان دروسی را حذف کنند یا واحدهایی را حذف کنند تا بتوانند کلاس هایی را بردارند.
نکته ای که می خواهم یادآوری کنم این است که در تمام زندگیمان،حذف و اضافه باید وجود داشته باشد.هرگاه میخواهیم چیز ارزشمندی به زندگیمان اضافه کنیم،لازم و طبیعی است که بخاطرش مورد دیگری را حذف کنیم.ما نمی توانیم در همه ی زمینه ها موفق باشیم و همیشه مجبوریم انتخاب کنیم چه چیزی را حذف کنیم تا چیز دیگری بدست آوریم.مثلا ممکن است در دوران دانشجویی تصمیم گرفته باشید وارد دنیای کسب و کار شوید.برای اینکه بتوانید در این حوزه قوی شوید،احتمالا ناچارید به معدل ۱۵ قانع باشید.نمی توانید توقع داشته باشید همه ی اساتید را راضی کنید،همه ی کلاس ها را حاضر شوید،معدل بالایی بگیرید و درحوزه ی اقتصادی هم کاملا موفق باشید.
چه تعداد از کانال های تلگرامی تان را فقط سین می کنید و علاقه ای به مطالعه ی منظم محتوایش ندارید؟بهتر نیست آدرس چنین کانال هایی را جایی یادداشت کرده و آنها را ترک کنید؟
اگر به آدم های موفق اطرافتان نگاه کنید متوجه خواهید شد که در زندگیشان چیزهایی را حذف کرده اند تا در حوزه هایی به موفقیت رسیده اند.نو جوانان در حوزه ی سنی حدودا ۱۵ سال دوست دارند همه چیز را باهم داشته باشند؛درحالیکه چنین امکانی وجود ندارد و این بهانه ای برای سرخوردگیشان می شود.«ما در لاکچری انتخاب قرار داریم.»و این اتفاق بسیار خوبی است که می توانیم انتخاب هایی داشته باشیم و مسیرمان را باتوجه به آنها تعیین کنیم.
در دنیایی که پر از محتواهای مختلف است،لاکچری انتخاب دستتان را می گیرد که علاقمندی هایتان را گزینش و همان ها را دنبال کنید؛اما با اصالت.
به قول ادریس میرویسی «اگر می خواهی فرد موفقی باشی،فقط دو مورد از اهدافت را دنبال کن و اگر می خواهی قطعا به هدفت برسی،فقط یک هدف داشته باش.»
?پادکست چهاردهم
چگونه به کتاب خواندن عادت کنیم و حداقل ۲ ساعت در روز کتاب بخوانیم؟
می خواهم کتاب “اثر مرکب” را به شما معرفی کنم؛اما باید به این نکته توجه داشته باشید که یک کتاب را همیشه و برای هرکسی نمی شود تجویز کرد.با این حال،”اثر مرکب”برای عده ی زیادی از مردم مفید بوده و امروز،آن را تقریبا در هر کتابفروشی و کتابخانه ای می یابید.این کتابِ دارن هاردی از استانداردترین هایِ حوزه ی موفقیت است و احتمالا بر زندگی شماهم تاثیر شگرفی برجای خواهدگذاشت.
از مباحثی که احتمالا همه ی ما درگیرش هستیم،سحر خیزی و ساعت مطالعه است.
عده ای از من می پرسند که چطور کتابخوان شدم؟جواب من این است که از روزی ۱۵دقیقه شروع کردم و این زمان،اکنون به روزی ۳ ساعت رسیده است.بطوری که کتاب خواندن برایم تبدیل به عادت شده.اما چگونه این اتفاق می افتد و چگونه این عادت شکل می گیرد؟
دارن هاردی در “اثر مرکب” از ما می خواهد کم کم و قدم قدم رو به جلو گام برداریم.اگر می خواهید سحر خیز شوید،هرروز فقط ۱۰ دقیقه زودتر بلند شوید و اگر می خواهید کتابخوان شوید،از روزی ۱۵ دقیقه شروع کنید.این روش در ابتدا به چشم نمی آید اما نتایج بسیار بزرگی درپیش دارد.
اگر به دنبال روشی برای ۳ساعت مطالعه در روز هستید،پیشنهاد من یک ساعت اول صبح،یک ساعت وسط روز و یک ساعت آخر شب است.البته این متوسط کارتان باشد و اگر دیدید حال خوبی دارید یا از مطالعه ی کتابی لذت می برید،می توانید این ساعت را افزایش دهید.
لازمه ی اینکه صبح ها بتوانید مطالعه کنید این است که دقیقا بدانید می خواهید چکار کنید.یعنی قبل از اینکه بخوابید،تصمیم گرفته باشید که فردا صبح می خواهید چه کاری انجام دهید.برای صبح هایتان،سه کار ساده و کوچک اما همیشگی را در نظر بگیرید.مثلا شستن صورت،نوشیدن چای و مطالعه ی فلان کتاب.این کار باعث می شود بطور هدفمند بخوابید و هدفمند بیدار شوید.برای این سه برنامه،زمان هم تعیین کنید و آلارم بگذارید.سه کار کوچک،ساده و همیشگی را برای پیش از خواب شبتان هم تنظیم کنید.نوع کتاب هایی که می خواهید بخوانید هم تنظیم کنید؛مثلا صبح ها کتاب انگیزشی،وسط روز کتاب درسی و پیش از خواب رمان. این دقت و نظم،لازمه ی زندگی در این دنیای غیرقایل پیشبینی و نامنظم است.
?پادکست پانزدهم
وقتی بخواهی تغییر کنی
وقتی تصمیم می گیرید تغییر کنید،کائنات به دنبالتان نمی آیند. معمولا وقتی مدت ها هدفی را در سرتان می پرورانید یا سال ها برای کاری تلاش می کنید،این اتفاق یعنی همکاری کائنات رخ می دهد؛چه با ملاقات غیر منتظره ی استادی که می تواند کمکتان کند،چه با یافتن ناگهانی یک کتاب یا…
اما این اتفاق به این سادگی ها هم نیست.وقتی تصمیم میگیری کتابخوان شوی،مدرسی موفق شوی یا به هر هدفی که در سر داری برسی،کائنات به دنبالت نمی آیند،بلکه تو باید به دنبالشان بروی.حتی گاهی می بینی که همه چیز و همه کس برضد تو شده اند،به هرنحوی سنگ پیش پایت می اندازند و قضاوتت می کنند.پس بهتر است خودت باشی.اگرمنتظر کائنات بنشینی یا انتظار رسیدن انرژی مثبت از طرف دیگران را داشته باشی راه به جایی نخواهی برد،می بینی که همه چیز ضد تصمیم و هدف تو پیش می رود و اگر خودت را درنیابی به شدت سرخورده خواهی شد.در این مواقع باید آنقدر سماجت داشته باشی،صبر و پافشاری بر تصمیمت داشته باشی تا موفق شوی.
گاندی در این باره می گوید:«اول شما را نادیده می گیرند،بعد به شما می خندند،سپس با شما می جنگند و درنهایت موفق خواهی شد و همان افراد برایتان کف می زنند.»
?پادکست شانزدهم
معجزه ی بیشتر خواندن
روزی از یک شطرنج باز قهرمان پرسیدند چطور انقدر سریع حرکات را تشخیص می دهی و حریفت را می بری؟
پاسخ این قهرمان ، برای من بسیار الهام بخش بود.او گفت :”من سال ها آنقدر فکر و تمرین کرده ام،به چالش های جدیدی افتاده ام و برای یافتن حرکت درست فکر کرده ام ، که الان ذهنم به سرعت به من الهام می کند که حرکت درست چیست.شاید برای افراد عادی عجیب باشد که چطور این اتفاق سریع رخ می دهد ؛ اما این کار سختی نیست و روش خیلی سختی نیست.من فقط بطور مداوم تمرین کرده ام و با چالش های مسیرم رو به رو شده ام.”
آموزش بعضی مهارت ها مثل سخنرانی،نویسندگی و ضبط پادکست بسیار ساده است.مثلا شاید لازم باشد دو ساعت وقت بگذارید و بصورت تئوری ،آنها را یاد بگیریرد.اما چیزی که شما را به وجد می آورد تمرین هایی است که برایش انجام می دهید.بعضی کارها را باید مرتب خراب کنید و دوباره و دوباره انجام دهید تا در آن ها ماهر شوید.اما ربط این قضیه به “بخوان برای موفقیت” چیست؟
شما وقتی خیلی زیاد مطالعه کنید ، مثل شطرنج باز بالا ، بیشتر عادت می کنید به کتاب خواندن.وقتی این عادت ایجاد می شود و زیاد مطالعه می کنید و سطح مطالعاتتان زیاد می شود و به اصطلاح ما به “سطح تطبیقی” می رسید ، باز درموردش فکر می کنید.سطح تطبیقی و تحلیلی که سطوح بالای مطالعه هستند،باعث می شوند شما مرتب فکر کنید و به چالش کشیده شوید و به راه هایی برای حل این چالش ها فکر کنید.این چالش ها به مرور منجر به این می شوند که شما درست و سریع تصمیم بگیرید.وقتی در زندگیتان دچار چالشی می شوید،بدون اینکه به سراغ کتابی بروید،تصمیمی درست می گیرید.
ممکن است شما بین سنین ۱۸ تا ۲۲ سالگی کتاب های زیادی درحوزه ی روانشناسی خوانده باشید و حوالی ۴۰ سالگی مشکلی در زندگیتان بوجود بیاید یا شخصی برای مشکلش از شما راهنمایی بخواهد.در این موقعیت،شما بدون آن که محتوای آن کتاب ها را به یاد بیاورید،راه حل درستی برای آن مشکل ارائه می دهید.گویا ذهن مسیر عصبی را شناخته و راه حل را در حافظه ذخیره کرده برای روزی که دچار آن مشکل می شوید.
پس یکی از میوه های درخت زیاد مطالعه کردن این است که وقتی جایی نیاز به کمک داشته باشید ، لازم باشد حرفی بزنید یا تصمیم مهمی بگیرید، مغزتان درست کار می کند.
?پادکست هفدهم
برنامه ریزی برای مطالعه بی فایده است
ما کتابخوان ها وقتی تعطیلات زیاد می شود و مدتی قرار نیست سرکار برویم ، احساس می کنیم وقتش رسیده حسابی مطالعه کنیم و کتاب هایی که مدت هاست روی دستمان مانده را تمام کنیم. اگر خیلی خوشبین باشیم با خود فکر میکنیم قرار نیست همهی این ها را بخوانیم. میتوانیم بخشی از آن ها را بخوانیم و اگر دوست نداشتیم کنار بگذاریمشان ؛ چون ما یک حرفهای خوان هستیم.
من هم برای تعطیلات سبدی برای مطالعه داشتم اعم از “کتاب هایی که حتما باید بخوانم” ، “کتاب هایی که بهتر است بهشان نگاهی بیندازم” ، “کتاب هایی که می خواهم مرورشان کنم” و “کتاب هایی می خواهم از آن ها محتوایی برای مطالب خودم دربیاورم”. اما واقعیت این است که فقط کتاب هایی که باید میخواندم را خواندم و بقیه را نهایتا چند صفحهای ورق زدم.
ما براساس نیازمان کتاب می خوانیم یا کتاب بهمان معرفی می شود واین دسته از کتاب ها را می خوانیم چون نیاز داریم.
برنامه ریزی برای کتاب فایده ای ندارد.کتاب خودش وارد زندگی شما میشود ؛ اما بیهوده وارد نمی شود.وقتی شما نیازی،سوالی یا مشکلی دارید ، کتابی که نیازتان را رفع می کند خودش دنبالتان می آید.
چند روز پیش که به کتابگردی در یک کتابفروشی کوچک رفته بودم ، بطور اتفاقی کتابی را دیدم که یک سال به دنبالش گشته بودم.به حدی تشنه ی آن بودم که بعد از خریدنش ،تا دو روز فقط مشغول آن بودم و به برنامه ی مطالعاتی از پیش تعیین شده ام نرسیدم.در آن کتاب،کتاب دیگری هم معرفی شده بود که بلافاصله به سراغ آن رفتم و از برنامه ی شخصی ام دور شدم.مطالعه ی این سه کتاب برایم بسیار دلچسب بود، چون به شدت تشنه شان بودم و عمیقا بر زندگی ام تاثیر گذاشتند.
اگر فکر می کنید کتاب ها بر زندگیتان تاثیری نمی گذارند یا مدتی است تغییری که به دنبالش هستید برایتان رخ نداده احتمالا به این دلیل است که به کتاب هایی که ناگهانی به زندگیتان می آیند نگاهی نمیاندازید و به کتابگردی نمی روید.این که فقط وقتی کتاب مشخصی می خواهید به کتابفروشی بروید،همان کتاب را بگیرید و خارج شوید تغییری در زندگیتان ایجاد نمی کند.اگر قرار بود کتاب ها به این شکل خریده و خوانده شوند کتابفروشی ها باید شبیه داروخانه ها ساخته می شدند.این که کتاب های یک فروشگاه ،در دسترستان هستند ، می توانید آنها را ببینید ،ورق بزنید و با آنها آشنا شوید به این دلیل است که تا با دنیای کتاب ها آشنا نشوید نمی توانید کتاب مناسبتان را انتخاب کنید.بهترین راه برای آشنایی با کتاب ها ،خود کتاب ها هستند.
بطور کلی برنامه ریزی برای مطالعه فایده ی چندانی ندارد.مهم این است که همیشه و همیشه درحال مطالعه باشد.مطالعه ی کتاب های تخصصی خوب است ؛ اما قبول کنید که همیشه کتاب هایی ناخوانده به سراغتان می آیند که می توانند زندگیتان را متحول کنند.
?پادکست هجدهم
سرچ ایرانیان درباره کتاب ها فاجعه است
مدتی پیش در جستجوی سرچ ها و علاقمندی های مردم در حوزهی کتاب و کتابخوانی در گوگل بودم. به موارد جالبی برخورد کردم که به نظرم یک فاجعه است. وقتی چیزی درمورد کتاب سرج می کنید ، مثلا اینکه چگونه کتاب خوانم؟ ،می بینید آدم های زیادی هستند که تلاش می کنند مردم را کتابخوان کنند.
اماخودشان چطور؟کسی که این مطلب را نوشته اگر خودش کتابخوان است اینجا چه کار می کند؟کسی هم که کتابخوان باشد به سراغ این مطلب نمی آید.
یا مثلا سرچ می کنند چگونه فرزندانمان را کتابخوان کنیم؟ درحالیکه خود پدر و مادر اهل مطالعه نیستند.یا معلمی ، دانش آموزانش وادار به مطالعه می کند اما خودش…
پیشنهاد می کنم کتاب “چرا درمانده ایم؟” را بخوانید تا متوجه باشید سرانه ی مطالعه کتاب کاملا به خودمان برمی گردد و یک یک ما می توانیم این سرانه را بالا ببریم ، درصورتی که بهانه هایی چون مشغله ی زیاد و اوقات فراغت کم را کنار بگذاریم.
?پادکست نوزدهم
نمایشگاه کتاب اصلا مایهی خوشحالی نیست
نمایشگاه کتاب اصلا مایه ی خوشحالی من نیست و پیشنهاد می کنم مایه ی خوشحالی شما هم نباشد.نمایشگاه کتاب ،جشن مطالعه و کتابخوانی و اجتماع کتابخوانان نیست و این ها فقط فریب های تبلیغاتی هستند.
نگاهی متفاوت از نگاه کلیشه ای به این موضوع داشته باشید.هر سال هزینه ی بالایی صرف آماده سازی نمایشگاه و ارائه ی بن به دانشجویان می شود و از سراسر ایران مردم برای تهیهی کتاب راهی تهران می شوند؛ که این ها همه نقد است.
چرا یک دانشجوی کتاب دوست و کتابخوان باید با صرف وقت بسیار، خطر مسیر و هزینه های بسیار به تهران بیاید و پس از تحمل مشقت های بسیار با یک مشت کتاب تخفیف خورده به شهرستانش برگردد. آیا این جوان فکر نمی کند چرا این کتاب ها نباید در شهر خودش وجود داشته باشند؟چرا ما در توزیع عادلانه ی کتاب مشکل داریم و حتما باید نمایشگاه کتابی باشد؟
اما سود حاصل از این نمایشگاه برای چه کسانی است؟من فکر می کنم سود نمایشگاه کتاب بیشتر برای مسئولان فرهنگی است،برای کارگران و پیمانکاران مصلی و وزارت ارشاد،برای دختر و پسرهایی که قرارهایشان را در آنجا می گذارند،برای ناشران بی کیفیت که فرصتی برای عرضه ی کتاب هایشان پبدا میکنند و ناشران با کیفیت که میتوانند بدون واسطه معادل فروش یک سالشان را انجام دهند. سود نمایشگاه کتاب به کتابخوان ها نمیرسد و آدم ها را هم کتابخوان نمیکند.
چیزی که در فضای رسانه فریاد زده می شود، هجوم و استقبال مردم از نمایشگاه کتاب است؛ بدون اینکه توجه شود دلیل این استقبال، توزیع ناعادلانه ی کتاب است. رسانه ها مردم را برنده ی نمایشگاه نشان می دهند در حالیکه برندگان نهایی همان کسانی هستند که نام بردم.
واقعا راه بهتری نیست؟ واقعا لازم است تمام سال را منتظر نمایشگاه بنشینیم و در ایام نمایشگاه هم مدام به دنبال لیست کتاب های پیشنهادی دیگران باشیم؟ چرا بن کتاب مخصوص دانشجویان است و یک زن خانه دار نباید این فرصت را داشته باشد؟در حالیکه دانشجو به هرحال کتابخوان است و مجبور است کتاب بخواند؛ اما اگر بن را به آدم های کوچه و بازار،مدیران و زنان خانه دار بدهیم انگیزه ای برای کتاب خواندنشان می شود.
نمایشگاه کتاب فرصتی برای ملاقات با اهالی فرهنگ نیست و در شلوغی آنجا اگر هم بشود اهل فرهنگی را دید فقط در حد دیدن و نهایتا امضا گرفتن است و نه همصحبت شدن درباره ی کتاب هایشان.
امروز بودجه های میلیاردی صرف هزینه ی بن ها می شود؛ درحالیکه سرانه ی مطالعه بالا نرفته. این اتفاق نشان می دهد نیاز به فرهنگسازی و آموزش های مرتبط با مطالعه داریم. لازم به آموزش هایی در زمینه ی کتاب گزیدن و کتاب خریدن و کتاب خواندن داریم.
لازم است در شهرستان ها موقعیت ها و مکان هایی مناسب حضور و کتابگردی خانواده ها ساخته شود.محیطی که خانواده ها،جوانان ، دانشجویان بتوانند هم از فضایش لذت ببرند و هم با کتاب و اهالی فرهنگ و قلم آشنا شوند.
خلاصه ی کلام من سه نکته است:
باید به توزیع ناعادلانه ی کتاب سراسر کشور پایان داد. باید حضور و تجمع اهالی فرهنگ در سطح کشور اتفاق بیفتد نه فقط در پایتخت. میزان و سرانه ی مطالعه ی کشور را پیگیر باشیم و ببینیم برای بالابردنش چه کار میشود کرد.
?پادکست بیستم
کتاب چگونه باعث رشد می شود؟
همانطور که قبلا گفتم ،منشا و انگیزه ی کتاب خواندن نیاز است.من به کسانی که به دنبال کتاب خوب می گردند ۱۳ سوالی که در سایتمان قرار دارد را معرفی می کنم تا متوجه شوند به چه کتاب هایی نیاز دارند.ما نمی توانیم به کسی کتاب تجویز کنیم ؛اما می توانیم کتاب هایی که خودمان خوانده ایم و لذت برده ایم را به دیگران معرفی کنیم تا اگر سلیقه ای مشابه ما دارند ، پیشنهادمان را بررسی کنند.
اگر بیکار ، کم انگیزه و یکجانشین باشید، انگیزه و نیازی که منجربه کتاب خواندن می شود در شما ایجاد نمیشود.لازمه ی احساس نیاز،حضور در اجتماع است.کتاب و مطالعه، شما را به تفکر و تامل می رساند و تفکر و تامل ، شما را به شناخت می رساند.شناخت نسبت به نیاز و سوال خودتان.شما نهایتا جواب سوالتان را می یابید ؛ اما ممکن است جواب هایی که در پاسخ به نیازتان دریافت می کنید ، پاسخ درست نباشد.ممکن است چند کتاب را مطالعه کنید اما ببینید جواب هایشان به هم نمی خورند یا با سبک زندگی شما هماهنگ نیستند.اینجا ابزار سنجش و انتخاب نیاز است تا انتخاب کنید کدام پاسخ ، پاسخ صحیح است و در پی آن بروید.و دوباره و دوباره برایتان سوال ایجاد می شود…
مطلبی که تا اینجا گفتم نشان دهنده ی “چرخه ی مطالعه،نیاز و سوال” است. یعنی انتقال از نیاز به سوال ، از سوال به مطالعه ، از مطالعه به تفکر و تدبر ، از تفکر به شناخت ، از شناخت به سنجش و تعقل ، از سنجش و تعقل به انتخاب برای هدف و دوباره به نیاز منجر می شود.
پس ما در مطالعه ،صرفا به دنبال لذت جویی نیستیم ؛بلکه در پی یافتن مسیر درست زندگی هستیم.البته این که فکر کنیم مثلا داستان خواندن فایده ای ندارد و نیازی را رفع نمی کند درست نیست.داستان خواندن،دنیای شما را وسیع تر و سوالاتتان را عمیق تر و روابطتان با دیگران را بهتر می کند.اما اگر داستان خوان نیستید بهتر است از توصیه ها و پیشنهادات متخصصان این حوزه استفاده کنید.
شمارهی بیست تا سی سری پادکست های ” بخوان برای موفقیت ” را در این صفحه ببینید. بخوان برای موفقیت ۳
دیدگاهتان را بنویسید