همیشه دوست داشتم شغلم کتاب خواندن باشد
همیشه دوست داشتم شغلم کتاب خواندن باشد. یعنی هر روز جایی بنشینم و کلی کتاب تازه برای خواندن داشته باشم که با خواندن آنها پول در بیاورم. رویای خنده داری است تا وقتی که کتاب خواندن برای ما یک تفریح باشد نه کار.
ما ایرانی ها عادات غلط زیادی درباره کتاب داریم که باعث میشود کمتر کتاب بخوانیم. یکی از این عادت غلط تفریحی کتاب خواندن است. این عادت باعث میشود ما آن طور که باید از کتاب بهره نداشته باشیم.
آلن دو باتن به نقل از مارسل پروست در کتاب “چگونه پروست میتواند زندگی شما را تغییر دهد” میگوید:
تا وقتی کتاب خواندن برای ما یک عامل تحریک کنندهایی باشد، که جادویش کلید فتح باب مکانهای عمیق در وجودمان بشود، که جز این طریق به آن دسترسی نیست، نقش آن در زندگیمان قابل احترام است. از طرف دیگر اگر به عوض بیدار کردن ما نسبت به زندگی مستقل از ذهن، جای آن را بگیرد، به طوری که حقیقت دیگر از نظرمان آرمانی نباشد که با گسترش افکار خودمان و به نیروی تلاش قبلی مان محقق بشود و فقط عنصری مادی باشد که میان اوراق کتاب جا خوش کرده، همچون عسلی که دیگران برایمان تدارک دیدهاند و کافی است ما دست دراز کنیم و آن را از طبقه کتابخانه برداریم و با خیال آسوده و آرامش و مغفولانه امتحان کنیم، در آن صورت کتاب چیز خطرناکی است.
کتاب خواندن یک تفریح است، البته برای ما. همین فکر باعث میشود که کتاب خواندن همیشه برای ما آخرین کار که باید انجام دهیم باشد. چند بار تا به حال تصمیم گرفتیم که کتاب بخوانیم اما بعد مدتی به کلی این کار را کنار گذاشتهایم؟
وقتی میخواهی کتاب بخوانی اما یادت میآید که باید قبض ها را پرداخت کنی، و یا یادت میآید که چه خوب میشد که کیک بپزی و یا خوابت گرفته و فکر میکنی وقتی خوابت میآید کتاب خواندن فایدهایی ندارد. و برای بار هزارم کتاب خواندن را عقب میاندازی. این بلا بارها به سر همه ما آمده…
بعد از این که بازهم کتاب نخواندم میگویم چرا؟ من که میدانم کتاب خواندن مهم است! من از ضرورت این کار با خبرم پس چه چیز باعث میشود که این کار را انجام ندهم؟
ذهن انسان هرچیزی را یادآوری نمیکند، بلکه فقط امور مهم و ضروری را گوشزد می کند. بدون کتاب زنده ماندن برای ما آنقدرها دشوار نیست و به راحتی میتوانیم از آن بگذریم. خوب با وجود این نوع نگرش به کتاب چه لزومی دارد در برابر آن متعهد باشیم؟
راه حل مقابله با کتاب نخواندن این است که به خودمان عمیقا بقبولانیم که نخواندن کتاب چه عواقبی دارد. باید سعی کرد این نیاز در درون زنده شود و به دنبال این بود که درگیریمان با کتاب زیادتر شود.
مثلا دنبال گروههای کتاب خوانی بگردید. گروههایی که هفتگی یا ماهانه درباره یک کتاب حرف میزنند. وجود افرادی که در اطراف شما مدام درباره نویسنده ها و کتاب های مختلف باهم حرف میزنند یادآوری میکند که برای حرف زدن باید چیزهای زیادی خواند باشید.
اما اگر نتوانستید چنین گروهی پیدا کنید حداقل سعی کنید ارتباط درست و درمانی با فردی که کتابخوان است برقرار کنید.
اما اگر بازهم موفق به پیدا کردن چنین فردی نشدید، دست کم از حضور در جایی که شما را عقل کل نشان دهد و در آن نیازی نداشته باشید که سطح خودتان را بالا ببرید بپرهیزید.( خطر حضور در اینستاگرام و کانال ها و گروه های دم دستی را جدی بگیرید.)
حضور در کتابخانهها و تماشای ردیف ردیف محتوا در حالی که چیزی نمیدانی به زعم من می تواند یک راه لذت بخش برای بیدار کردن نیاز به خواندن باشد. مخصوصا اگر با کتاب گردی چند کتاب پیدا کنید.
کتابفروشی ها هم دوستان خوبی برای شما هستند، از کنار کتاب فروشی ها راحت راه نگذرید و سعی کنید به قفسهها بیشتر نگاه کنید و در یک دفترچه یادداشت،که همیشه با شماست ، اسم چند کتاب که برایتان جذاب بود بنویسید. داشتن یک لیست از کتابهایی که مدام بزرگ تر و بزرگتر میشود و شما باید آنها را بخوانید میتواند به شما گوشزد کند که چقدر کتاب برای خواندن دارید اما هیچ وقت آنها را نخوانده اید!
راهکارمن:
فکر کنید و لیستی از ضررهای کتاب نخواندن برای خودتان بنویسید و چند تا از بزرگترین آنها را درست در جایی که کتاب خواندن را همیشه عقب میزنید نصب کنید.
اگر از این مقاله خوشتان آمد، پیشنهاد میکنم به این مقاله هم نگاهی بیندازید:
با کتاب خواندن پولدار شوید!
چگونه کار امروز را به فردا مسپاریم؟
دیدگاهتان را بنویسید