۳ پیشنهاد ساده برای زمانی که حال کتاب خواندن ندارید

اگر همیشه نگاه حسرت باری به کتاب خوان ها داری اما دست و دلت سمت کتاب نمی‎رود، برایت پیشنهادی دارم.

برای کتاب خواندن نیاز نیست زجر بکشی! یا با زور و اجبار سر کتاب بنشینی، یا دست به تنبیه‎های عجیب و غریب بزنی! کافی است فقط  سه کار بسیار ساده را در روزتان بگنجانید. آن وقت بدون هیچ زحمتی می‎بینید خودتان سمت کتاب رفته‎اید.

۳ پیشنهاد ساده برای زمانی که حال کتاب خواندن ندارید

۱) زیاد سوال بپرسید.

مقدار کتاب خواندن هر فرد بر اساس نیاز آنها مشخص می‌شود. اگر سراغ کتاب نمی‌روید احتمالا احساس نیازی به آن نمی‎کنید یا احساس نیازتان به کتاب آن‌قدر شدید نیست که محرک شما باشد. احساس نیاز شما به مطالعه با سوال شکل می‌گیرد.

از بی‌وقفه سوال پرسیدن نترسید. سوال‎هایتان را چه لوس و چه جان‎دار و پر مایه یادداشت کنید.آغاز تفکر سوال پرسیدن است، شما هم از همه زمین و زمان سوال بپرسید. درباره واشر سر سیلندر تا درباره اهمیت زندگی و معنای آن. پرسیدن سوال‎های بی‌شمار ندانسته‌هایتان را به چشم می‎آورد. وقتی سوال‎ها زیاد بشوند نا‌خودآگاه روی یک موضوع تمرکز می‎کنید. آنقدر درباره آن سوال به ذهن می‌سپارید که از ندانستن جواب آنها کلافه می‌شوید. وقتی تشنه دانستن شدید، می‌توانید دنبال کتاب‎های مناسب برای پرسش‎ها بگردید آن‌وقت دیگر مقاومتی درباره سوال نخواهید داشت.

۲) پرسه زدن در کتاب فروشی ها را جدی بگیرید.

البته نیازی نیست کتاب بخرید، حتی می‌توانم بگویم با جیب خالی به کتاب فروشی رفتن محاسن زیادتری در این مرحله دارد!

در کتاب‌فروشی با شدت هر چه تمام‎تر کتاب‎ها را زیر و رو کنید. حداقل یک پاراگراف از پنج رمان را نگاه کنید. جلد کتاب‎های توسعه فردی را خوب تماشا کنید. اگر توانستید نگاهی به یک بخشی از آن بیندازید. سراغ قفسه روانشناسی‎ها بروید. چند کتاب روانشناسی را بردارید عنوان آن، معرفی پشت کتاب و فهرست را خوب از بر کنید. سعی کنید از محتوای کتاب سر در بیاورید. کتاب‎های فلسفی را فراموش نکنید. بین آنها کمی بچرخید و به مقدمه‎ها با دقت توجه کنید. طوری در کتاب‌فروشی با کتاب‎ها ور بروید که موقع بیرون آمدن حداقل سی کتاب را دست‌مالی کرده باشید. وقتی از کتاب فروشی بیرون رفتید پیش خودتان حساب و کتاب کنید. چند کتاب درباره موضوعاتی حرف می‎زدند که تا به حال نشنیده بودید؟ چند کتاب درباره موضوعاتی بود که همیشه دوست داشتید بدانید؟ چند کتاب درباره دانسته‎های قبلی‎تان حرف میزد؟ حالا فکر کنید این کتاب‌ها چه می خواهند بگویند.

آنقدر درباره محتوای کتاب از خودتان سوال بپرسید که نهایتا بگویید ای کاش این کتاب جوابی برای این سوالم داشته باشند.

اما اگر باز هم آنقدرها احساس نیاز به کتاب درون شما نجوشید چه!

۳) دنبال آدم‎های کتاب خوان بگردید.

معاشرت با فردی که کتاب از سر و کولش بالا برود به حتم شما را از نادانسته‌هایتان عصبی می‎کند. زمانی با یک گروه نویسنده جوان دورهمی داستان داشتم. هر بار بعد دورهمی انقدر از دانستن‎های دیگران و ایضا ندانستن‎های خودم عصبی می‎شدم که بلافاصله به کتابخانه می‎‎رفتم و با پنج کتاب بیرون می‎آمدم. تا دو روز مدام با کتاب ها سر و کله می زدم که بیشتر بدانم و بیشتر بفهمم و بیشتر حرف برای گفتن داشته باشم. به نظر می‎رسد دیدن آدم‎هایی که از دانستن در حال انفجارند احساس نیاز ما را به  کتاب زنده می‌کند. آتش زیر آن را بیشتر دم می‌دهد. پس تا می‎توانید با کتاب خوان‌ها وجودتان را به آتش بکشید.

بعد از این سه کار احتمالا آتش نیاز به کتاب درون شما شعله ور شده. آتشی که زبانه می‎کشد و شمارا تشنه تر می‎کند. پس بهتر است قبل از این‌که این آتش شما را بسوزاند، سراغ منبع لایزال کتاب‎ها  بروید.

اشتراک گذاری:
مطالب زیر را حتما بخوانید

1 دیدگاه

به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.

  • بسیار عالی و کابردی
    حتما استفاده خواهم کرد .
    پیشنهاد دیگری که دارم اینکه تا می توانند از خریدن کتاب های حجیم خودداری‌کنند ، تا برای مطالعه مشتاق تر بشوند.

دیدگاهتان را بنویسید