کتابخانه رفتن پادشاه در شهر کورها

Rate this post

مواجهه آدمهای دور بر من با کتاب و کتاب خوانی گاهی به فاصله زمین است تا آسمان، برخورد­هایی متفاوت که اغلب در راستای نخوادن کتاب است تا خواندنش

در بین تمامی آدم هایی که می­شناسم عده از افراد رویه جالبی دارند که باعث می­‌شوند من آنها را ” نمی­دانم­‌هایی محض” بنامم. این آدم ها وقتی می­‌فهمند به کتابخانه رفته‌ام، می‌­پرسند چرا؟ خب منطقی‌ترین جواب این است که کتابخانه رفتم برای یافتن کتاب؛ منتها باز هم این جواب علامت سوالِ چرا را از بالای سرشان خاموش نمی­‌کند!  در این مواقع، من حتی اگربرای تحقیق کردن و یا پیدا کردن کتاب خاصی یا نسخه خاصی به کتاب­خانه رفته­ باشم باز هم به دوستانم نمی­‌گویم که هدف خاصی درمیان بوده. کمی شیطنت می‌­کنم، چشم­هایم را بیش از حد باز می­‌کنم و حالتی «نمی­‌دانم این چه سوالیست» به خود می­‌گیرم و می­‌گویم: برای کتاب!! این پاسخ برایشان بسیازر عجیب است و بهت آن­ها را بیشتر می­‌کند. و پته آن ها را برایم بیشتر روی آب می­‌ریزد. این آدم­ها تا زمانی که مجبور نشوند و لای منگنه قرار نگیرند کتاب را باز نمی­‌کنند چه برسد به این که بخوانند و دنبال کتاب­های خوب توی کتاب­فروشی ها و کتاب­خانه­‌ها بگردند. در این جور مواقع من نیش خندی می­‌زنم و با صدای مطمئن می­‌گویم: کتابخانه نرفتن دلیل می­‌خواهد!!! نه رفتن! این جور آدم­ها در این مواقع راهشان را کج می‌­کنند و به مسیر خود ادامه می­‌دهند. سعی می­‌کنند از من دور شوند، چرایش را نمی­‌دانم ولی فکر کنم شاید برای اینکه خدایی نکرده کتاب خوانی گریبانشان را نگیرد.

اما دسته دیگر از دوستانم، که من را کتاب خوان، کرم کتاب و یا کسی که زیاد می­‌خواند می­‌دانند. شاید تعداد زیادی از آدم­ها از چسبیدن این القاب بهشان خوشحال شوند، و احساس کنند فرهیخته هستند اما احساس من در مواجه با این حرف­ها نوعی تاسف برای فرد مقابل است، این حرف­ها برای من یک معنی بیشتر ندارد؛ کسی که این حرف ها را می­‌زند در واقع می­‌گوید:«من اصلا کتاب نمی­خوانم و یا انقدر کم می­‌خوانم که با گذاشتن این هندوانه‌­ها در بغل تو سعی می­‌کنم خودم را معقول نشان دهم.» این افراد پشت من قایم  می­‌شوند و به تمام دنیا می­‌گویند او زیاد می­‌خوانَد و ما انقدر که باید کتاب می­‌خوانیم.

اما واقعیت این است که من انقدرها هم کتاب نمی­‌خوانم. میزان مطالعه من کاملا معمولی است و این آدم­های “کم خوانِ خود گول زن” هستند که کم می­‌خوانند اما برای اثبات معمولی بودن خودشان من را متهم به زیاد خواندن می­‌کنند این کار حکم خود گول زنک را دارد. اینکه تو کم بخوانی و بدانی که کم کتاب می­‌خوانی بهتر از این است که خودت را گول بزنی البته به زعم من. به قول شاهین کلانتری، ما پادشاه شهرکورها شده‌ایم!

“کتاب هراس­ها”، کسانی که حتی برای وارد شدن به کتابخانه یا کتاب فروشی منتظر آمدن یک دوست می‌­شوند؛ دوستی که بتواند از حمله احتمالی کتاب ها به آنها جلوگیری کند! لابد! این دسته غیر قابل فهم ترین دسته برای من به شمار می­‌آیند چون اغلب دوست ندارم دنیای کتابم را با افرادی دیگر شریک شوم و تنهایی کتاب گردی می­‌کنم. دلیلی نمی‌­بینم که این افراد بخواهند روزها منتظر شوند تا فردی یک وقت خالی­ گیر بیاورد با او به مهمانی کتاب ها برود. البته اگر آن فرد هم کتاب هراس نباشد!  پس شاید بهتر است کتاب­گردی کردن را یاد بگیرند.

آدم­ها کارهای متفاوتی می­‌کنند تا کتاب نخوانند و ای کاش کمی از این تلاش را انجام می­‌دادند برای خواندن کتاب
البته آدم­هایی که دوست دارند خودشان را گول بزنند را نمی‌­شود کاری کرد

مائده عفتی در کتابخانه مدرسه اسلامی هنر

 

اشتراک گذاری:
مطالب زیر را حتما بخوانید

1 دیدگاه

به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.

  • کتابخانه حرم حضرت معصومه…به خاطر کتاب‌های سالن محققین‌اش و هم چنین میز و صندلی عالی و راحتش

دیدگاهتان را بنویسید