جستجو برای:
سبد خرید 0
  • دوره های آموزشی
    • تربیت مربی
    • مرورنویسی
    • قدرت مطالعه
    • هدفگذاری
    • نقشه ذهنی
  • مرتابلاگ
    • تقویت ذهن و حافظه
    • مطالعه و یادگیری
    • تندخوانی
    • رشد فردی
    • موفقیت
    • معرفی کتاب
    • تمرکز
  • پادکست
  • تماس با ما

ورود

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

هنوز عضو نشده اید؟ عضویت در سایت
  • 02532902308
  • info [at] mertaa.ir
سبد خرید 0
0
مرتا
  • دوره های آموزشی
    • تربیت مربی
    • مرورنویسی
    • قدرت مطالعه
    • هدفگذاری
    • نقشه ذهنی
  • مرتابلاگ
    • تقویت ذهن و حافظه
    • مطالعه و یادگیری
    • تندخوانی
    • رشد فردی
    • موفقیت
    • معرفی کتاب
    • تمرکز
  • پادکست
  • تماس با ما
ورود و ثبت نام
مرتا > مهارت های تندخوانی > کتابخوانی : چراغها را من خاموش می کنم

کتابخوانی : چراغها را من خاموش می کنم

فروردین 5, 1397
ارسال شده توسط مائده عفتی
مهارت های تندخوانی
204 بازدید
کتاب چراغ ها را من خاموش میکنم - زویا پیرزاد
مادر بودن یک دنیای خاص دارد. دنیایی که بسیار پیچیده است و کمتر تعریفی برای آن می­توان ارائه داد. این دنیا را اغلب زن­ها تجربه­ اش می­ کنند اما گاهی شنیدن تمام آنچه که به آن فکر می­کنی تمام دغدغه ات بوده از زبان کسی دیگر باعث می ­شود دنیا ریزبینانه تر ببینی.
چراغ­ها را من خاموش می­کنم. I’ll Turn off the Lights
زویا پیرزاد
این کتاب که تاکنون به زبان های آلمانی، ترکی، یونانی، فرانسوی، انگلیسی، چینی و نروژی ترجمه و منتشر شده است؛ شرح ماوقعی است از زندگی یک زن سی  و چند ساله ارمنی، که سعی  دارد برای همسر و سه فزرندش مادری نمونه باشد و هست. این داستان در دهه ۴۰ شمسی در آبادان اتفاق می­ افتد. یک ماجرا با ریز جزئیات از شرح  حال و هوای زندگی زنانه. کتابی که حتی به مردها هم زنانه فکرکردن و زنانه دیدن را نشان می­ دهد.
“راحتی چرم سبز راحت نبود. پاها را جمع کردم، دراز کردم. صاف نشستم، کج نشستم. دست­ها را گذاشتم روی دسته ­ها، برداشتم. سر تکیه دادم به پشتی. چشم­ها را بستم، باز کردم. کتاب ساردو را از قفسه در­آوردم. از جایی که علامت گذاشته بودم دو خطی خواندم و کتاب را بستم. مهم نبود مرد قصه بالاخره  بین عشق و تعهد کدام را انتخاب می­ کند. از مرد قصه متنفرم بودم که این قدر احمق است. از زن قصه هم متنفر بودم که نمی­ فهمد مرد قصه چقدر احمق است. بلند شدم رفتم به آشپزخانه و به خودم گفتم«از همه احمق­تر خودتی.»
به ساعت دیواری نگاه کردم. چیزی به آمدن بچه ­ها نمانده بود. در یخچال را باز کردم. شیر نداشتیم، پنیر کم داشتیم و کره را هر چه گشتم پیدا نکردم. شیر نداشتم، پنیر کم داشتیم کره را هر چه گشتم پیدا نکردم. مطمئن بودم صبح کره داشتی. نگاهم را دور آشپزخانه گرداندم. جاکره ­ای از صبح روی پیشخوان جا مانده بود و کره­ ی تویش جا مانده بود و تقریبا آب شده بود. ظرف­های نشسته صبحانه توی ظرفشویی تلنبار بود.
در این هفده سال چندبار ظرف­های صبحانه تا عصر نشسته باقی مانده بود؟ شاید فقط یکی دو بار در ماه­های آخری که دوقلوها را حامله بودم. چشمم افتاد به قلم سیاه سایات نُوا. دو تا پونز کنده شده بود و نمیرخ شاعر روی دیوار لق می­زد. رفتم نزدیکش. چقدر زشت بود. چرا تا حالا فکر می­کردم قشنگ است؟ شاید چون دخترخاله­ ی آرتوش از ارمنستان فرستاده بود. مهم نبود از کجا آمده. زشت بود و من احمق تا حالا فکر می­کردم قشنگ است.
سیاه قلم را از دیوار کندم  مچاله کردم. مچاله تر کردم تا شد گلوله­ایی که توی دستم جا گرفت. چندبار گلوله را بالا پایی انداختم، چرخیدم طرف سطل زباله و پرتش کردم. سایات نُوای مچاله خورد به لبه سطل و افتاد زمین. کیفم را برداشتم و از خانه بیرون رفتم.
در فلزی جی۴ نیمه باز بود. رفتم تا رسیدم به منبع آب. از بغل نیمکت­ها و درخت­های بی برگ و خرزهره­ های بی گل گذشتم. نمی­رفتم و سعی می­کردم به دور و بر نگاه نکنم. آبادان را هیچ وقت خاکی رنگ ندیده بودم. شهر انگار خسته بود و بی حوصله. مثل خودم که خیلی خسته بودم و خیلی بی حوصله.
رسیدم به فروشگاه ادیب. پشت در مقوایی چارگوش آویزان بود “تعطیل”. چرا هیچ وقت این نوشته را ندیده بودم؟ چون هیچ وقت این موقع نیامده بودم خرید کنم، چون می ­دانستم فروشگاه از یک تا سه تعطیل است.
به ساعتم نگاه کردم. پنج دقیقه به سه بود. تا یک ساعت دیگر بچ­ه ها از مدرسه می ­آمدند و کره نداشتم و پنیر کم داشتم و بچه­ ها بی عصرانه می­ ماندند. چرا یادم رفته بود کره و پنیر ندارم؟ چرا یادم رفته بود فروشگاه ظهر­ها تعطیل است؟ از صبح به جای رسیدن به خانه و زندگی توی راحتی سبز وول خورده بودم و فکر  کرده بودم به زن قصه و حماقتش و مرد قصه و حماقتش و …
نفس بلندی کشیدم و با حلقه ازدواج زدم به در شیشه­ ایی. درست وسط “ل” ی “تعطیل.”
این داستان با جزئیات ریز و بسیارش می­تواند زندگی یک زن ارمنی در گرماگرم آبادان را برای شما باز سازی کند، زندگی ایی که مادرانگی در آن جای دارد، این کتاب داستان خوبی است برای آشنایی با دنیای مادرها.
به این مقاله هم نگاهی بیندازید:  چگونه خلاصه یک کتاب را در یک صفحه برای دیگران بنویسیم؟
اشتراک گذاری:   کپی لینک:  https://mertaa.ir/?p=6578
برچسب ها: معرفی کتاب خوب
مائده عفتی
درباره مائده عفتی

مائده عفتی؛ داستان نویس و کارشناس کتاب هستم . کتاب می‌خوانم، کاغذ می‌خرم، قلم فرسایی می‌کنم تا محتوایی لذت بخش بیافرینم

نوشته های بیشتر از مائده عفتی

مطالب زیر را حتما بخوانید

  • تندخوانی چیست؟ صفر تا صد تندخوانی
    تندخوانی چیست؟ صفر تا صد تندخوانی
  • بخوان برای موفقیت ۶ ( پادکست ۵۱ تا ۶۰ )
  • ناشران اصیل ایرانی از کتابخوانی چه می‌گویند
  • جملات زیبا درباره کتاب
    +100 جمله زیبا در مورد کتاب و کتابخوانی از بزرگان و کتابخوانان
  • چرا تندخوانی را یاد بگیریم؟
    اگر یکی از این ۱۲ عارضه را دارید، باید کتابخوانی را یاد بگیرید!
  • 10 پست برتر اینستاگرام مرتا
    ۱۰ پست پرطرفدار در اینستاگرام مرتا
کتاب صفرتاصد تندخوانی (نسخه چاپی)

کتاب صفر تا صد تندخوانی (نسخه چاپی)

برای سفارش تعداد بالا، با دفتر مرتا تماس بگیرید

 

11
30,000 تومان
کیف کتاب مرتا
8%
تخفیف

کیف کتاب بنددار طرح خطاطی

جنس: اشبالت مصنوعی در حدم چرم

رنگ : کرم – قهوه‌ای

ابعاد: 25*18*4

بنددار + دو جیب زیپ دار

متن شعر : کتاب آمده تو را جلوه دهد در این سرا

0
120,000 تومان 110,000 تومان
دوره خصوصی هدفگذاری و برنامه ریزی

دوره خصوصی خودشناسی، هدفگذاری و برنامه ریزی (غیرحضوری)

4.29 7 رای
700,000 تومان

خیلی از ما اهداف و برنامه های خوبی را برای خودمان در نظر میگیریم ولی چرا معمولا بیشترمان به آن…

37
700,000 تومان

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

code

دسته‌بندی مقالات
  • کتابخوانی
  • کتابگردی (معرفی کتاب)
  • مهارت های تقویت ذهن و حافظه
  • مهارت های تمرکز
  • مهارت های تندخوانی
  • مهارت های شغلی (رشد فردی)
  • مهارت های مطالعه و یادگیری
  • موفقیت
داستان سید محمد حسینی و مرتا
از کودکی همواره علاقه به مطالعه داشتم؛ بزرگ‌تر که شدم، دیدم هیچ چیز مثل مطالعه به من آرامش نمی‌دهد و حتی در زمان‌های کاری، مشغول خواندن هستم. آرزویم این بود کاری پیدا کنم تا روز و شب کتاب بخوانم و درآمد داشته باشم! تا این‌که اواخر سال ۹۵ در حالی که مهارت‌های مطالعه و یادگیری (مانند تندخوانی) را می‌آموختم، ایده‌ی مرتا به ذهنم رسید و از ابتدای سال ۹۶ شروع کردم. مرتا (مرکز رشد و تعالی آیندگان ایران) محلی است که مناسب ۵ درصد مردم است که به معنای واقعی دانشجو هستند. افرادی که به آموزش‌های مدرسه و دانشگاه بسنده نکرده‌اند و برای رشد، تعالی و توسعه فردی خود برنامه‌ریزی دارند و سرمایه گذاری می‌کنند، پس به شمایی که این متن را تا اینجا خواندی، باید تبریک گفت! خوش آمدید!
تماس با ما
  • قم – بلوار امین – روبروی صدا و سیما – پلاک 547 – واحد 1
  • 025-32902308
  • info@mertaa.ir
محصولات
  • کیف کتاب مرتا
    کیف کتاب بنددار طرح خطاطی
برچسب‌های مرتابلاگ
تمرکز توسعه فردی خوان و کسب رادیو تلویزیون مرتا قدرت مطالعه معرفی کتاب خوب معرفی کتاب رمان نویسندگی هدفگذاری کتاب روضه کتابگردی کتابگزینی
نمادهای اعتماد
درباره مرتا
مرتا
ما موظفیم که به شما کمک کنیم تا بهتر و بیشتر کتاب بخوانید، کتاب های خوب بخوانید، در کار و زندگی تان رشد چندجانبه داشته باشید به آن امید که با هم جامعه ای نخبه بسازیم!
مارا دنبال کنید:
تمامی حقوق این وبسایت، محفوظ و متعلق به مرتا می‌باشد.
keyboard_arrow_up

کتاب رایگان آموزش 0 تا 100 تندخوانی منتشر شد!

برای دریافت کتاب رایگان "آموزش 0 تا 100 تندخوانی"، ایمیل خود را در فرم زیر وارد کنید. کتاب به ایمیل شما ارسال خواهد شد.

ایمیل با موفقیت برای شما ارسال شد.