ترس از کتاب، آغاز یادگیری است

کتابهای آویزان
Rate this post

محمود دولت آبادی در یکی از یادداشت های کتاب نون نوشتن می‌گوید:

احساس می‌کنم از کتاب می‌ترسم. هر وقت خود را در میان کتاب‌ها می‌بینم، با صراحت بی‌رحمانه‌ای احساس نادانی می‌کنم. جهل! هیهات! با این جهل ثقیل و انبوه، چگونه می‌توان زندگی کرد؟ چگونه می‌توان زندگی را شناخت و توجیه کرد؟ چگونه می‌توان در سر نوشت آن دخالت داشت؟

عکس زیبا از کتاب نون نوشتن
این حرف محمود دولت آبادی برای من بسیار آشنا بود. من این ترس را اولین بار وقتی وارد کتابخانه مورد علاقه‌ام شدم حس کردم؛ فقط یک دقیقه! فقط یک دقیقه برای شادی زیر پوستی‌ام کافی بود. بعد از آن شادی فرار کرد و جایش را ترس عمیقی گرفت. من چطور می‌توانم این همه کتاب را بخوانم؟ هر طور که حساب می‌کردم نمی‌توانستم حریف آن همه کتاب خوب شوم. هر بار فقط می‌توانستم به تعداد محدودی کتاب بردارم و بخوانم. تکلیف مابقی کتاب‌هایی که هرگز لایشان را باز نمی‌کنم چه می‌شود؟

ین سوالات مدام توی سر من پرسه می‌خوردند.

دیدن قفسه‌هایی که هنوز به کتابهایشان دست نزدم ترس را به من تزریق می‌کند.

ترس از کتاب نتیجه جهالتی است که هر کتاب به رخ ما می‌کشد.

گاهی فکر می‌کنم رسالت هر کتاب بیشتر از این که آگاهی دادن باشد ترساندن ما از نخوانده‌هایمان باشد.

من لیستی از کتاب‌هایی که باید بخوانم دارم، اما بعد از خوانش هر کتاب به جای کم شدن تعداد کتاب‌ها از این لیست هر بار دو یا سه کتاب به لیست کتاب‌های نخوانده‌ام اضافه می‌شود. در واقع لیست نادانسته‌هایم دراز تر می‌شود.

این ترس، بیماری همه کتابخوان هاست. آمار دقیق و مستندی برای این حرف وجود ندارد اما من فکر می‌کنم این حس، بعد از خود کتاب، دومین وجه اشتراک تمام کتابخوان‌هاست. حسی که به ما می‌گوید نمی‌دانم تا خود ابد دهر با ما همراه است.

ترسیدن از کتاب، آغاز یادگیری است.
خریدار ترس از کتاب باشید این طوری دوستی‌تان عمیق‌تر خواهد شد.

اشتراک گذاری:
مطالب زیر را حتما بخوانید

3 دیدگاه

به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.

دیدگاهتان را بنویسید